آهسته قدم بردارید، زمین در شوق وصال است

بایگانیِ آگوست, 2012

نیویورک تایمز: همایش امید در تهران، نفوذ منطقه‌ای و بین‌المللی ایران ارتقا خواهد یافت

متأسفانه آمریکا و برخی از کشورهای غربی رویکردی کاملاً منفی به نشست تهران داشته‌اند و حتّی تا آنجا پیش رفته‌اند که از بان‌کی مون خواسته‌اند آن را به خاطر تخلف کشور میزبان از قطعنامه‌های سازمان ملل در موضوع هسته‌ای تحریم کند. اما اقدام دبیر کل سازمان ملل که برای حضور در تهران مستقلانه تصمیم گرفت، شایان تقدیر است.

برنامه «سینگ» که در حاشیه اجلاس برگزار میشود، نخست وزیر هند و «آصف‌علی زرداری»، رئیس جمهور پاکستان برای دیدار در حاشیه این اجلاس و گفتگو درباره موضوعات متقابل خواند پرداخت.
با اینکه رئیس جمهور سوریه در این نشست شرکت نمی‌کند موضوع تحولات دمشق در دستور کار اجلاس عدم تعهد قرار خواهد داشت و ممکن است اعضای این جنبش تلاش کنند تلاش‌های میانجی‌گرانه سازمان ملل و سازمان همکاری اسلامی در موضوع سوریه را تکمیل کنند.
در کنفرانس اخیر سازمان همکاری‌های اسلامی در مکه، محمد مرسی پیشنهاد داد یک گروه تماس متشکل از ایران، مصر، ترکیه و عربستان سعودی برای بررسی موضوع سوریه تشکیل شود.
این ایده اکنون ممکن است با استقبال جنبش عدم تعهد مواجه شود تا نشان دهد خاورمیانه جدید چگونه می‌تواند سرنوشت خودش را بعد از بهار عربی ترسیم کند و همچنین حضور مرسی در تهران را نشان دهنده آب شدن یخ روابط ایران و مصر دانسته و تأکید می‌کند عادی شدن روابط بین این دو کشور می‌تواند سهم مهمی در ارتقاء افزایش منطقه داشته باشد.

رقّت قلب یا ضعف نفس!؟

آیت‌الله العظمی عبدالله جوادی آملی:

قلب، گاهی دارای رقّت است و گاهی هم دچار ضعف می‌شود. ممکن است کسی بگوید، من در تمام مدت عمر خود، حتی یک گوسفند را هم سر نبریده‌ام یا بریدن سر مرغی را ندیده‌ام، این رقّت قلب نیست، بلکه ضعف نفس است، زیرا همین شخص وقتی بوی کباب گوشت گوسفندی که می‌خورد، به مشام فقرا می‌رسد، در خود هیچ احساسی ندارد.

رقّت قلب و عاطفه از فضایل انسانی است؛ در حالی که ضعف نفس هیچ فضیلتی

ندارد. رقّت قلب راهی است که انسان با طیّ آن، بر اساس دستورات الهی، به خلق خدا خدمت می‌کند.

رقیق القلب کسی است که از دیدن یک فقیر واقعا متأثر می‌شود یا وقتی از قیامت و دوزخ سخن به میان می‌آید، اشک در چشمانش حلقه می‌زند. راه رقّت قلب نیز دوری از گناه است. امام علی علیه‌السلام می‌فرماید: «ما جَفَّت الدُموعُ الاّ لِقَسوَةِ القُلوب وَ مَا قَسَّتِ القُلوبُ الاّ لِکَثرَةِ الذُنوب» ؛ چشم‌ها گرفتار خشکی نمی‌شود، مگر در اثر قساوت قلب، و قلب گرفتار قساوت نمی‌شود، مگر با زیادی گناه.

رقّت قلب راهی است که انسان با آن، بر اساس دستورات الهی، به خلق خدا خدمت ‌کند

کتاب نسیم اندیشه – دفتر اول

 

 

 


حتما نماز شب بخونید..

یارا تو جان جانی پیش رضا (ع) نشاید
اشکت روان بگردد، زین بی وفایی ما

دردی میان سینه درمان نمی پذیرد
آقا به جان زهرا (س)، مارا دعا بفرما

شاعر شوق وصال

_________________________________________________

نماز شب بخوانید وآن هم نماز شب باتوجه
نماز شبی که می فهمید چه می کنید نه نمازی که در آن توجه نباشد.
نماز شب باید با توجه وعنایت باشد.
اثر نماز شب در شما که جوان هستید بسیار زیادتر از نماز شبی ست که من می خوانم.

این اثرات را حفظ کنید وچیزه

ایی که برای هدف وتکاملتان لازم است فرا بگیرید وایام را از دست ندهید که این ایام وفرصت ها قابل بازگشت نیست

درس اخلاق مقام معظم رهبرى : ص 48 به نقل از كتاب سجاده عشق نوشته محمد مهدى عليقلى : ص 9

_________________________________________________

كيفيت نماز شب

نماز شب يازده‌ ركعت است: چهار تا دو ركعت (مثل نماز صبح) به نيت نماز شب و يك نماز دو ركعت به نيت نماز شَفْعْ و يك نماز يك ركعتي به نيت نماز وَتْر
نيت: دو ركعت نماز شب مي‌خوانم قُربة اِلي الله
– در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + ركوع + سجده
– در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.
(نماز شبي كه در قست بالا آمده است را چهار بار تكرار كنيد كه جمعاً هشت ركعت نماز شب مي‌شود).

نيت: دو ركعت نماز شَفْعْ مي‌خوانم قُربة اِلي الله
– در ركعت اول: يك بار سوره حمد + يك بار سوره سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الناس + ركوع + سجده.
– در ركعت دوم: يك بار سوره حمد + يك بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + قنوت + ركوع + سجده + تشهد + سلام.

نيت: يك ركعت نماز وَتْر مي‌خوانم قُربة اِلي الله
– در ركعت اول: يك بار سوره حمد + سه بار سوره قل هو الله احد + يك بار سوره قول اعوذ برب الفلق + يك بار سوره قول اعوذ برب الناس
– در قنوت: خواندن كامل قنوت + در حاليكه دستهايتان در حالت قنوت است، (با انگشتان دست راست يا با تسبيح) چهل بار بگوييد ( اَللّهُمَّ اِغْفِر لِلْمومِنينَ وَ اَلْمومِناتْ وَ اَلْمُسلِمينَ وَ اَلْمُسلِماتْ ) «خدايا ببخش جميع مؤمنين مرد و مؤمنين زن را». و بعد از آن هفتاد بار بگوييد ( اَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبي وَ اَتُوبُ اِلَيه) «آمرزش مي ‌طلبم از خدايي كه پروردگارم است و بسويش باز مي‌گردم». سپس هفت بار بگوييد (هذا مَقامُ الْعائِذِ بِكَ مِنَ اَلْنار) «اين است مقام كسي كه از آتش قيامت به تو پناه مي‌برد». سپس سيصد مرتبه بگوييد ( اَلْعَفو ) «ببخش». + و سپس يك بار بگوييد ( رَبّ اغْفِرْلى وَ ارْحَمْنى وَ تُبْ عَلىََّ اِنَّكَ اَنْتَ التّوابُ اَلْغَفُورُ الرّحيم ) «پروردگارا ببخش مرا و رحم كن به من و توبه مرا بپذير به راستي كه تو، توبه پذيرنده، بخشنده و مهرباني». + ركوع + سجد + تشهد + سلام + (پايان نماز) + تسبيحات فاطمة زهرا (س)

(تسبيحات حضرت زهرا (سلام الله عليها): (34 مرتبه، الله اكبر، 33 مرتبه، الحمد لله و 33 مرتبه، سبحان الله)
در حديثي آمده: خواندن تسبيحات فاطمه زهرا (سلام الله عليها) از هزار ركعت نماز مستحب، نزد خداوند بهتر است).

_________________________________________________

‎دعاي کوتاه برای وسعت رزق در نماز شب

دعايي از امام عليه السلام در سجده نماز شب سوّم از ابوبصير منقول است كه شكايت كردم بسوى حضرت صادق (ع) از حاجت خود و خواستم از آن حضرت كه مرا تعليم فرمايد دعائى بجهت رزق پس حضرت اين دعا را تعليم من فرمود كه از زمانى كه من خواندم آن را ديگر محتاج نشدم فرمود بگو در نماز شب در حال سجده:
(يا خَيْرَ مَدْعُوٍّ وَ يا خَيْرَ مَسْئُولٍ وَ يا)
اى بهترين خوانده شده و اى بهترين درخواست شده و اى

(اَوْسَعَ مَنْ اَعْطى وَ يا خَيْرَ مُرْتَجىً اُرْزُقْنى وَ اَوسِعْ عَلَىَّ مِنْ رِزْقِكَ وَ)
وسيعتر كسى كه عطا كند و اى بهترين مايه اميد روزيم ده و فراخ گردان بر من از روزيت و

(سَبِّبْ لى رِزْقاً مِنْ قِبَلِكَ اِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْئٍ قَديرٌ )
وسيله سازى كن روزيم را از جانب خود كه تو بر هر چيز توانايى

_________________________________________________
دعاي ديگر:
اين دعا را در سجده آخر ركعت هشتم نافله شب در مصباح ذكر فرموده. دعاء از حضرت رسول اسلام (ص): روايت شده كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين دعا را براى طلب روزى تعليم فرمود:

(يا رازِقَ الْمُقِلّينَ وَ يا راحِمَ الْمَساكينَ وَ يا وَلِىَّ الْمُؤْمِنينَ وَ يا ذَا الْقُوَّةِ)
اى روزى ده نداران و اى مهرورز به مسكينان و اى سرپرست مؤمنان و اى صاحب نيروى

(الْمَتينَ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَارْزُقْنى وَ عافِنى وَ اكْفِنى ما اَهَمَّنى)
محكم درود فرست بر محمّد و خاندانش و روزيم ده و عافيتم ده و كفايتم كن آنچه مهم است بر من

دعاى حزين كه بعد از نماز شب خوانده مى‌شود:
دعاي شريف بعد از نماز شب خوانده مى شود و آن دعاء مطابق آنچه در مصباح متهجّد است اين است:
«اُناجيكَ يا مَوْجُوداً فى كُلِّ مَكانٍ لَعَلَّكَ تَسْمَعُ نِدائى فَقَدْ عَظُمَ جُرْمى».
(راز گويم با تو اى كه هستى در هرجا و مكان تا شايد فريادم را بشنوى چونكه جرم و گناهم بزرگ)

«وَ قَلَّ حَيآئى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اَىَّ الاَْهْوالِ اَتَذَكَّرُ وَ اَيَّها اَنْسى وَ لَوْلَمْ يَكُنْ».
(و شرمم كم است مولايم اى مولايم كداميك از هراسهايم را يادآورى كنم و كداميك را فراموش كنم و اگر نباشد)

«اِلا الْمَوْتُ لَكَفى كَيْفَ وَ ما بَعْدَ الْمَوْتِ اَعْظَمُ وَ اَدْهى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ حَتّى».
(جز همان مرگ تنها مرا بس است چسان! با اينكه جهان پس از مرگ بزرگتر و سخت تر است مولاى من اى مولايم تا چه)

«مَتى وَ اِلى مَتى اَقُولُ لَكَ الْعُتْبى مَرَّةً بَعْدَ اُخْرى ثُمَّ لا تَجِدُ عِنْدى صِدْقاً وَ لا».
(وقت و تا كى بگويم كه (من گنهكارم و) تو حق باز خواستم دارى نه يك بار بلكه بارها ولى باز هم تو راستى و)

«وَفاءً فَياغَوْثاهُ ثُمَّ واغَوْثاهُ بِكَ يا اَللَّهُ مِنْ هَوىً قَدْ غَلَبَنى وَ مِنْ عَدُوٍّ قَدِ».
(وفا از من نبينى، پس اى فرياد و باز هم اى فرياد به درگاه تو خدايا از هواى نفسى كه بر من چيره گشته و از دشمنى كه)

«اسْتَكْلَبَ عَلَىَّ وَ مِنْ دُنْيا قَدْ تَزَيَّنَتْ لى وَ مِنْ نَفْسٍ اَمّارَةٍ بِالسُّوءِ اِلاّ ما رَحِمَ».
(بر من حمله ور شده و از دنيايى كه خود را برايم آراسته و از نفس فرمانده به بدى جز آنكه پروردگارم رحم كند)

«رَبّى مَوْلاىَ يا مَوْلاىَ اِنْ كُنْتَ رَحِمْتَ مِثْلى فَارْحَمْنى وَ اِنْ كُنْتَ قَبِلْتَ».
(مولاى من اى مولايم اگر به كسى چون من رحم كرده‌اى پس به من نيز رحم كن و اگر كسى را مانند من پذيرفته‌اى)

«مِثْلى فَاقْبَلْنى يا قابِلَ السَحَّرَةِ اقْبَلْنى يا مَنْ لَمْ اَزَلْ اَتَعَّرَفُ مِنْهُ الْحُسْنى يا».
(مرا هم بپذير اى پذيرنده ساحران (فرعون) مرا هم بپذير اى كه تا بوده از او نيكى ديده‌ام اى)

«مَنْ يُغَذّينى باِلنِّعَمِ صَباحاً وَ مَسآءً اِرْحَمْنى يَوْمَ اتيكَ فَرْدَا شاخِصا اِلَيْكَ».
(كه غذايم دادى به نعمتهاى خود در هر صبح و شام رحم كن به من روزى كه به نزدت آيم تنها در حالى كه بلند كرده‌ام)

«بَصَرى مُقَلِّداً عَمَلى قَدْ تَبَرَّءَ جَميعُ الْخَلْقِ مِنّى نَعَمْ وَ اَبى وَ اُمّى وَ مَنْ كانَ لَهُ».
(بدرگاهت ديده‌ام را و نامه عملم به گردنم افتاده و همه مردم از من بيزارى جويند حتى پدر و مادرم و حتى كسى كه رنج و)

«كَدّى وَ سَعْيى فَاِنْ لَمْ تَرْحَمْنى فَمَنْ يَرْحَمُنى وَ مَنْ يُونِسُ فِى الْقَبْرِ وَحْشَتى».
(تلاشم براى او بوده پس اگر تو نيز به من رحم نكنى پس چه كسى به من رحم كند و كيست كه مونس وحشت قبرم باشد)

«وَ مَنْ يُنْطِقُ لِسانى اِذا خَلَوْتُ بِعَمَلى وَ سآئَلْتَنى عَمّا اَنْتَ اَعْلَمُ بِهِ مِنّى فَاِنْ».
و كيست كه زبانم را گويا كند آنگاه كه با عملم خلوت كنم و بپرسى از من آنچه تو بدان داناترى از خودم پس اگر)

«قُلْتُ نَعَمْ فَاَيْنَ الْمَهْرَبُ مِنْ عَدْلِكَ وَ اِنْ قُلْتُ لَمْ اَفْعَلْ قُلْتَ اَلَمْ اَكُنِ الشّاهِدَ».
(بگويم آرى كجا از عدل تو گريز گاهى است و اگر بگويم نكردم جواب دهى آيا من گواه تو نيستم)

«عَلَيْكَ فَعَفوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ سَرابيلِ الْقَطِرانِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ»
(پس گذشتت را گذشتت را خواهانم اى مولايم پيش از پوشيدن پيراهن آتش زا گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من)

«قَبْلَ جَهَنَّمَ وَالنّيرانِ عَفْوَكَ عَفْوَكَ يا مَوْلاىَ قَبْلَ اَنْ تُغَلَّ الاَْيْدى اِلَى الاَْعْناقِ».
(پيش از گرفتار شدن جهنم و آتش سوزان گذشتت گذشتت را خواهم اى مولاى من پيش از آنكه دستها به گردنها با زنجير بسته شود)

«يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ وَ خَيْرَ الْغافِرينَ».
(اى مهربانترين مهربانان و بهترين آمرزندگان).


لافتي الا علي گويند اهل روزگار | ساکنان آسمان لاسيف الا ذوالفقار

(بمناسبت روز نازل شدن ذوالفقار حیدر | 7 ماه شوال)
لافتي الا علي گويند اهل روزگار
ساکنان آسمان لاسيف الا ذوالفقار
(محتشم)

شمشير پرآوازه حضرت علي عليه السلام مظهري از قدرت و شجاعت و جوانمردي در جهان اسلام است و آن شمشير منبة بن الحجاج يا عاص بن منبه است که در غزوه بدر کشته شد و آن شمشير را پيامبر اکرم صلي الله عليه وآله در جنگ احد به حضرت علي عليه السلام بخشيد: «گفته اند چون بر پشت ذوالفقار خراشهاي پست و هموار بوده آن را بدين نام خواندند و بعضي از محققان برآنند که ذوالفقار مانند غالب شمشيرهاي قديمي داراي دو دم بوده و اين که گمان برند که ذوالفقار داراي دو تيغه يا دو زبانه بوده است بر اصلي نيست ». (فرهنگ معين، ذيل کلمه ذوالفقار)اين معنا هيچ شباهتي به دو تيغه داشتن ندارد . تنها اين شهر آشوب در كتاب مناقب آل ابي طالب ( ج 3 ، ص 290 ) گفته است « و كان ذوالفقار ذا شعبتين = ذوالفقار دو تيغه داشت » كه به نظر مي لآيد كه برداشت او از ذوالفقار است

ذوالفقار در احاديث

بنابر منابع شيعه، «ذوالفقار»، بعد از پيامبر(ص) به امام علي (ع) رسيد و از آن حضرت به امام حسن(ع) و سپس به حسين(ع) تا آخر امامان و اكنون ذوالفقار نزد حضرت مهدى(عج) است. شيعيان، امام را به چند نشانه مىشناختند كه از آن جمله ذوالفقار بود. آن را نزد هر كس مىيافتند كه با نشانههاى ديگر همراه بود، او را به امامت مىپذيرفتند. از امام صادق و امام رضا(ع) رواياتى نقل است كه سلاح (ذوالفقار و زره)، از جمله شنانههاى امامت است و در زمان ايشان نزد آنان بود؛ (من لا يحضره الفقيه، ج 4، ص 418 419؛ خصال صدوق، جزء 2، ص 8 527؛ مناقب ابن شهر آشوب، ج1، ص 312؛ الثاقب فى المناقب، ص 416 420؛ احمد بن محمد بن حنبل، كتاب العلل و معرفة الرجال، ص 73 74) و…)
از ائمه معصومين – صلوات الله عليهم اجمعين – نيز در معني ذوالفقار و اين که آن شمشير از کجا آمده و اکنون نزد کيست، رواياتي نقل شده است از جمله روايات زير:

بنا به روايتي از حضرت رضا عليه السلام ذوالفقار شمشير آسماني و نزد آن حضرت است. سالت الرضاعليه السلام عن ذي الفقار سيف رسول الله صلي الله عليه وآله من اين هو، فقال: هبط به جبرئيل عليه السلام من السماء و کان حليته من فضة و هو عندي. (همان کتاب، ص 65)

نيز در روايتي ديگر منسوب به امام صادق (ع) آمده است كه بدان علت به شمشير علي (ع) ذوالفقار مي گفتند كه آن را به هر كسي مي زد ، در دنيا از زندگي و در آخرت از بهشت محروم مي شد . ( مناقب ، ج 3 ، ص 339 ) ، همچنين صدوق در « من لا يحضره الفقيه ، ج 4 ، ص 178 » گويد ‹‹ ذوالفقار شمشيري بود كه پيامبر (ص) به علي (ع) داد و بدين جهت اين نام گرفت كه درپشت آن مهره هايي چون مهره هاي كمر انسان وجود داشت يا بدين جهت كه كمر كفار را قطع مي كرد . به نوشته يعقوبي ( تاريخ ، ج 2 ، ص 88 ) درازاي ذوالفقار هفت وجب و عرض آن يك وجب بود و در وسط آن شياري بود در تمام طول آن . به گفته اصمعي ذوالفقار هجده شيار (فقره) داشت ( طبري ، ج 7 ، ص 596 ؛ مناقب ، ج 3 ، ص 340 ) .
و در تفسير « وانزلنا الحديد» از قول ابن عباس نوشته اند: انزل الله آدم من الجنة معه ذوالفقار… و کان عليه مکتوبا: لايزال انبيائي يحاربون به نبي بعد نبي و صديق بعد صديق حتي يرثه اميرالمؤمنين عليه السلام. (همان کتاب، ص 57)

بيشتر مفسران برآنند که مراد به آهن در انزلنا الحديد شمير است «و در اخبار اهل بيت عليهم السلام آمده است که مراد به آن ذوالفقار است که براي حضرت رسول صلي الله عليه وآله از آسمان نازل گشت و رسول صلي الله عليه وآله آن را به اميرالمؤمنين داد تا به آن با دشمنان خداي قتال مي کرد. و در روايتي آمده که ذوالفقار از جمله هدايايي بود که بلقيس پيش سليمان فرستاده بود و آن به دست منبة بن الحجاج افتاد و در روز بدر حضرت اميرالمؤمنين او را بکشت و آن را برگرفت ». (فتح الله کاشاني، منهج الصادقين، به تصحيح علي اکبر غفاري، ده جلد، چاپ سوم، تهران، کتابفروشي اسلاميه، 1346ش، ج 9، ص 193) و سرانجام اين ميراث مقدس از انبياء به حضرت علي عليه السلام و از علي عليه السلام به ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين رسيده است.

علامه مجلسی(ره) از مناقب ابن شهر آشوب نقل می کند که آیه 25 سوره حدید «وَاَنْزَلنا الحَدِید فِیهِ بَأسٌ شَدِید وَمَنافِع لِلناسِ» اشاره به ذوالفقار دارد که از آسمان برای پیامبر(ص) نازل شد(الکافی، ج 1، ص 235؛ ر.ک: مستدرک، ج 3، ص 309) و ایشان آن را به حضرت علی (ع) بخشید. در مورد منشأ ذوالفقار اقوال دیگری هم هست؛ از جمله آن‌که در جنگ بدر حضرت علی (ع) آن را پس از کشتن صاحبش «عاص بن منبه سهمی» به دست آورد(ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 14، ص 169)، یا جزو هدایای بلقیس به حضرت سلیمان (ع) بود، (بحارالانوار، ج 42، ص 57)و یا ذوالفقار در روز بدر به دست پیامبر (ص) رسید وآن را به حضرت علی (ع) بخشید. این شمشیر سپس به امام حسن(ع) و بعد از او به امام حسین (ع) و سرانجام به حضرت مهدی (عج) به ارث رسید. (من لایحضره الفقیه. ج 4، ص 418)

ذوالفقار در غزوه احد

چون در جنگ احد حضرت علي عليه السلام کافران را که قصد حضرت رسول داشتند متفرق کرد و پرچمداران را بکشت و جمعي را به دوزخ فرستاد جبرئيل گفت: «اي پيمبر خدا، از خود گذشتگي اين است. پيمبر گفت: او از من است و من از اويم. جبرئيل گفت: من نيز از شمايم، گويند: در اين وقت بانگي برآمد که «شمشيري جز ذوالفقار نيست و جوانمردي جز علي نيست » (محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري (تاريخ الرسل و الملوک)، ترجمه ابوالقاسم پاينده، چاپ دوم، تهران، انتشارات اساطير، 1362ش، ج 3، ص 1027).

در تفسير آيه مبارکه: اذ همت طائفتان منکم ان تفشلا والله وليهما و علي الله فليتوکل المؤمنون (آل عمران /122) آمده است: «در غزوه احد حضرت علي عليه السلام بتنهايي از چپ و راست شمشير مي زد و کفار را که قصد حضرت رسول صلي الله عليه وآله را داشتند به جهنم مي فرستاد، فرشتگان از «ثبات علي بن ابي طالب و دلاوري او تعجب نمودند تا که جبرئيل از آسمان آوازي در داد که «لاسيف الا ذوالفقار و لافتي الا علي ». (منهج الصادقين، ج 2، ص 323)

نوشته اند پس از جنگ احد وقتي حضرت علي عليه السلام به خانه بازگشت شمشير خود را به حضرت فاطمه سلام الله عليها داد تا آن را تطهير کند، در آن هنگام شعري خواندند که مضمونش چنين است:

« فاطمه اين شمشيري نکوست .
و من در راه دوستي احمد و اطاعت‌خداي جنگيده‌ام .
شمشيرم چون شهاب در کفم مي‌لرزيد .
و همچنان بريدم و شکستم .
تا جمع دشمن پراکنده شد .
و دلها خنک شد » (تاريخ طبري، ج 3، ص 1041)

حضرت علي عليه السلام در پاسخ نامه معاويه از قدرت بازو و برندگي شمشير خود چنين ياد مي کنند:

«و عندي السيف الذي اعضضته بجدک و خالک و اخيک في مقام واحد شمشيري که بر جد، و دايي و برادرت در يک رزمگاه زدم نزد من است ». (نهج البلاغه، ترجمه سيدجعفر شهيدي، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1368، ص 349)

ذوالفقار شمشير مشهور جهان اسلام به سبب انتساب به مظهر عدل و جوانمردي حضرت علي عليه السلام ميزاني از سلحشوري و برقراري قسط شناخته شده است. در ادب فارسي نيز بسياري از شاعران مضامين و مفاهيم زيبا و متنوعي در توصيف ذوالفقار سروده اند که شواهد زير نمونه اي از آن است.

ذوالفقار شمشير آسماني:
بر تير او پرپري صرصر صفت در صفدري
تيرش چو تيغ حيدري از خلد ابرار آمده
(افضل الدين، خاقاني شرواني، ديوان خاقاني، چاپ دوم به تصحيح ضياءالدين سجادي، تهران، انتشارات زوار،1357، ص 391)

مهر او از آسمان لافتي الاعلي
تيغ او از گوهر لاسيف الا ذوالفقار
(کمال الدين خواجو کرماني، ديوان خواجو، به اهتمام احمد سهيلي خوانساري، چاپ دوم، تهران، انتشارات پاژنگ، 1369، ص 133)

لافتي الا علي گويند اهل روزگار
ساکنان آسمان لاسيف الا ذوالفقار
(شمس الشعرا کاشاني، ديوان محتشم، به کوشش علي گرگاني، تهران، کتابخانه سنايي، 1370، ص 302)

جبرئيل و ذوالفقار:

لافتي الاعلي برخوان وتفسيرش بدان
ياکه گفت وياکه داندگفت جزروح الامين
(ابوالحسن کسايي مروزي، ديوان کسايي، به کوشش مهدي درخشان، تهران، دانشگاه تهران، 1364، ص 46.)

شاهي که جبرئيل به آواز لافتي صدره
ز شاخ سدره مر او را خطاب کرد
(محمدبن حسام خوسفي، ديوان محمدبن حسام، به اهتمام احمد احمدي بيرجندي، محمدتقي سالک، مشهد، اداره کل حج و اوقاف و امور خيريه استان خراسان،1336، ص 163)

شهسوار لافتي شد جبرئيل آيا کجاست
تا به جاي لافتي بر بوالحسن بگريستي
(محمدبن حسام خوسفي، همان کتاب، ص 231)

جبرئيلت گر نمي گسترد شهپر زير تيغ
با زمين منشق شدي در روز خيبر آسمان
(ميرزا محمد نصير حسيني، ديوان فرصت الدوله شيرازي، به تصحيح علي زرين قلم، ناشر کتابفروشي سيروس، تهران،1337، ص 345)

روح از هوا به حرب علي گفت لا فتي
الا علي چو شد ز علي کشته ذوالخمار
(ميرزا محمد نصير حسيني، ديوان فرصت الدوله شيرازي، به تصحيح علي زرين قلم، ناشر کتابفروشي سيروس، تهران،1337، ص 345.)

روح از هوا به حرب علي گفت لافتي الا علي
چو شد ز علي کشته ذوالخمار
(شمس الدين محمدبن علي سوزني سمرقندي، ديوان سوزني، به اهتمام، ناصرالدين شاه حسيني، تهران، چاپخانه سپهر، 1344ش، ص 94)

ذوالفقار و بازوي حيدري:

از علي ميراث داري ذوالفقار
بازوي شير خدا هستيت بيار
(جلال الدين محمد مولوي، مثنوي معنوي، به تصحيح رينولد ا. نيکلسون، به اهتمام نصرالله پورجوادي، تهران، اميرکبير،1363، ج 3، ص 161)

قايم نشد قوايم اسلام تا نشد
قائم تو را قائمه ذوالفقار دست
(ديوان محمدبن حسام، ص 117)

از ذوالفقار مرتضي افتاد صد دشمن زجا
لب بي زبان،کف بي بنان،تن بي روان،سر بي بدن
(محمد اهلي شيرازي، ديوان اهلي شيرازي، به کوشش حامد رباني، تهران، کتابخانه سنايي،1343، ص 95)

ذوالفقار هر کجا بر جان کافر زخم زد
آيد از جان آفرينش صدهزاران آفرين
(همان کتاب، ص 493)

پنجه حيدر که خيبرگير بود
قوت او از همين شمشير بود
(محمد اقبال، کليات اقبال، به کوشش احمد سروش، تهران، کتابخانه سنايي، 1344، ص 49)

کلک و ذوالفقار:

کلکي چوذوالفقارعلي تيزکرده اي
تاخون بخل ريزي چون خون ذوالخمار
(ديوان سوزني، ص 82)

اي حيدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
(ديوان خاقاني، ص 76)

بر تارک خصم شاه مردان
اين خامه پلار کيست‌بران

کلکي که به دستم استوار است
در دست علي چو ذوالفقار است
(محمدعلي حزين لاهيجي، ديوان لاهيجي، به تصحيح بيژن ترقي، چاپ دوم، تهران، کتابفروشي خيام، 1362، ص 589)

من و مجاهده در راه دين به کلک و زبان
ز وصف شاه مجاهد به ذوالفقار دو دم
(ديوان خاقاني، ص 144)

بوتراب و ذوالفقار:

اي ذوالفقار دست هدي زنگ گير زنگ
کان بوتراب علم به زير تراب شد
(ديوان خاقاني، ص 157)

تيغ زبان به کام تو با ملحدان بود
چونان که ذوالفقار ابردست بوتراب
(ديوان فرصت الدوله شيرازي، ص 287)

مرتضي کز تيغ او حق روشن است
بوتراب از فتح اقليم تن است
(کليات اقبال، ص 34)

ذوالخمار (عمروبن عبدود عامري) و ذوالفقار:

گه يزدجرد مال و گهي ذوالخمار کش
گه زخم دره‌دار و گهي ذوالفقار گير
(ابوالمجد مجدودبن آدم سنايي، ديوان سنايي، به اهتمام مدرس رضوي، تهران، انتشارات کتابخانه سنايي، 1362، ص 296)

از ذوالفقار جود تو شد کشته آز و بخل
همچون ز ذوالفقار علي عمرو ذوالخمار
(ديوان سوزني، ص 71)

ز برق رمح تو در ديده عدوي تو سوسن
ز ذوالفقار تو در چشم ذوالخمار بنفشه
(ديوان محمدبن حسام، ص 175)

تا مغز ذوالخمار تهي گردد از خمار
از جام ذوالفقار تو سر پر شراب کن
(ديوان محمدبن حسام، ص 165)

مشير ممدوح و ذوالفقار:

تو بر پشت رخشي چو رستم خرامان
به کف لا جرم ذوالفقاري چو حيدر گرفته
(اوحدالدين انوري ابيوردي، ديوان انوري، به اهتمام محمدتقي مدرس رضوي، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمي و فرهنگي، 1364، جلد اول، ص 435)

بر سر شمشير تو جز حق نمي‌داند قضا
حکم شمشير تو حکم ذوالفقار حيدرست
(ديوان انوري، ص 540)

چون به سر پنجه ذوالفقار گرفت
خود ز شمشير او شرار گرفت
(ديوان محمدبن حسام، ص 420)

ذوالفقار و تشبيه:

اي عجب! کو آن دم چون ذوالفقار
آن که کردي عقلها را بي‌قرار
(مثنوي معنوي، ص 152)

نور ضمير مرا بنده شود آفتاب
تيغ زبان مرا سجده برد ذوالفقار
(ديوان خاقاني، ص 185)

ذوالفقارش چو اژدها خونريز
هم نبردش نبرده جان به گريز
(همام الدين تبريزي، ديوان همام تبريزي، به تصحيح رشيد عيوضي، تهران، نشر صندوق، 1370، ص 237)

چو ذوالفقار علي تيغ صبحدم ز قراب
به قصد شام بر آمد ز طاق طلق اندود
(ديوان محمدبن حسام، ص 133)

چون طناب سحر، در سيماب لرزش عمر خصم
ذوالفقار او به کف، چون در کف موسي عصا
(محمد رفيع قزويني، واعظ قزويني، به تصحيح سيدحسن سادات ناصري، تهران، علي اکبر علمي،1359، ص 454)

چنان که گفته شد به نظر پاره اي از محققان ذوالفقار مانند غالب شمشيرهاي قديم دو دم بوده است ولي دو تيغه بودن ذوالفقار بر اصلي نيست، با وجود اين در هنرهاي تزييني ذوالفقار را با دو تيغه کشيده اند.

ذوالفقار ميراثي از پيامبران گذشته
سيد محمود خسرواني شريعتي


ولایت پذیری رمز پیروزی جنگ 33 روزه

سال 2000 عرصه به ما تنگ شد و تصمیم گرفتیم عقب‌نشینی كنیم؛ در حزب‌الله به طور جدی به این جمع‌بندی رسیدیم؛ به ایران آمدیم و 3 روز با مسئولان ایران مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید عقب‌نشینی كنیم.
سیدحسن نصرالله افزود: «خدمت حضرت آقا رسیدیم. شرایط را به ایشان توضیح دادم؛ وقتی طرح عقب‌نشینی را مطرح كردم،
آقا فرمودند: شما حق عقب‌نشینی ندارید.
من گفتم: با مسئولان ایران صحبت كردیم. ایشان فرمودن

د: اشتباه كردند شما حق عقب‌نشینی ندارید؛ بروید مقاومت كنید.
وظیفه ما تبعیت بود و گفتم: چشم مقاومت می‌كنیم؛ در دلم گفتم ما شهید می‌شویم و این جریان می‌خوابد.
نماز ظهر را به امامت آقای خامنه‌ای خواندیم؛ ایشان بین نماز ظهر و عصر به ما رو كردند و فرمودند: عن قریب شما پیروزی را خواهید دید و همه شما در این پیروزی زنده خواهید ماند. این نوید در دل ما بود و به لبنان رفتیم و مقاومت كردیم؛ تا اینكه عقب‌نشینی فضاحت‌بار دشمن در سال 2000 اتفاق افتاد.
با خود گفتم آقا، دوتا نوید به ما دادند یكی نوید پیروزی و دومی نوید زنده بودن ما كه در این پیروزی بود. پس از پیروزی دیدم تمام كسانی كه در آن دیدار حضور داشتیم، زنده‌ایم.»
در جنگ 33 روزه و در روز بیستم جنگ دویچه وله یک تحلیلی داشت و می گفت که وقتی سید حسن نصرالله در کنفرانس سران دست رهبر ایران را می بوسد باور نکنیم که بدون پشتوانه ایران هیچ اقدامی صورت گرفته است.

واقعیت این است که ما امروزه در بلندا ایستاده ایم که آقا هم به آن اشاره کردند.
هاآرتص در سال 2009 در مورد جنگ های 33 روزه و 22 روزه می نویسد؛ در 33 روز یک فاجعه ای اتفاق افتاد در 22 روزه یک فاجعه دیگر، اگر همین فرمول را به کار ببریم بعدا 11 روزه است و من نگرانم که این اعداد صفر و صفر شود.

 

 

 


زندگی زیباست اما شهادت زیباتر


حسین جان!
این چه شوریست که نامت به جهان انگیزد
بخدا اشک خدا هم زغمت میریزد(1)

گرکنار جسدم نام قشنگت ببرند..حسین!
از میان کفنم سینه زنان بر خیزم

شرط اول قدم وصل تو درد است و فغان
خوش بود گر محک تجربه آید به میان…

حاج منصور عرشی (ارضی)

(1) خداوند به حضرت موسى (عليه السلام) خطاب كرد:
اى موسى من مريض شدم ، چرا به عيادت من نيامدى ؟!
حضرت موسى (عليه السلام) عرض كرد:
پروردگارا مگر تو هم مريض مى شوى ؟!
خطاب رسيد: آرى ، فلان بنده من ، دوست من ، در فلان جا مريض شده است به عيادتش نرفته اى ! به عيادت من نيامده اى .
(قصص الله يا داستانهايى از خدا
مؤلف : قاسم مير خلف زاده )


فایل صوتی و تصویری 18 شب رمضان 1391 | مسجد عرش خدا ارک

فایل صوتی و تصویری 18 شب رمضان 1391 | مسجد عرش خدا ارک
آپلود ویدئو 10 شب درسایت آپارات
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان1391 | شب هجدهم

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام | حاج منصور ارضی
| حاج حسین سازور | حاج ابوالفضل بختیاری
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان1391 | شب هفدهم

روضه حضرت عباس علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج محمود کریمی | حاج حسین سازور
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای افتتاح ماه مبارک رمضان1391 | شب شانزدهم

روضه امام حسن علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای افتتاح ماه مبارک رمضان1391 | شب پانزدهم

ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج محمد طاهری | حاج حسین سازور
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای کمیل ماه مبارک رمضان1391 | شب چهاردهم

روضه امام حسین علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور | کربلایی حسن حسین خانی
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای مجیر ماه مبارک رمضان1391 | شب سیزدهم

روضه امام حسین علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور
فایل صوتی:

فایل تصویری:

—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان1391 | شب دوازدهم

روضه سر امام حسین علیه السلام | حاج منصور ارضی | کربلایی حسن حسین خانی
فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 56 min 9 sec 16.06Mb
فایل تصویری :

—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان1391 | شب یازدهم

روضه امام حسین علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج محمود کریمی

فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 55 min 51 sec 15.97Mb
فایل تصویری :

—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان1391 | شب دهم

روضه حضرت خدیجه کبری | حاج منصور ارضی | حاج ابوالفضل بختیاری

فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 56 min 55 sec 16.28Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/5a9522bad2bb566ec8944d2224348abe278024
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب نهم

روضه حضرت علی اکبر علیه السلام | حاج منصور ارضی
| کربلایی حسن حسین خانی
فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 3 min 18.09 Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/5d8e2e98337452d978773ab436c7cb0a277916
—————————————————–
دعای افتتاح ماه مبارک رمضان 1391 | شب هشتم

روضه حضرت علی اصغر علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج ابوالفضل بختیاری

فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 14 min 21.45 Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/346130dc6e7ddb2d9dc3a7947802234c274200
—————————————————–
دعای کمیل ماه مبارک رمضان 1391 | شب هفتم

روضه حضرت زهرا (س) | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور
فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 15 min 21Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/d5cbf672214851e50231cf035df3fdf1274130
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب ششم

روضه قاسم ابن الحسن | حاج منصور ارضی | سید مهدی میردامادی
فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 8 min
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/a37a140383763e46548fab07c80f7c23273523
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب پنجم

روضه مشک سقای کربلا | حاج منصور ارضی | حاج ابوالفضل بختیاری
فایل صوتی :

MP3: 40kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 0 min
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/d0b8548afef48c13570c38512d12b190273397
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب چهارم

روضه حضرت زهرا (س) | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور | کربلایی حسن حسین خانی
فایل صوتی :

MP3: 48kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 0 min
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/832fd0197582988869bde4eec19fc003273341
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب سوم

روضه حضرت رقیه (س) | حاج منصور ارضی | حاج سید مجید بنی فاطمه
فایل صوتی :

MP3: 48kbs, 48Hz, Length: 47 min 26 sec , 16.28 Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/19dd6cfc6a9ba3886b44acc4529a875c273262
—————————————————–
دعای ابوحمزه ثمالی ماه مبارک رمضان 1391 | شب دوم

روضه دروازه کوفه | حاج منصور ارضی | سید محمد جوادی
فایل صوتی :

MP3: 48kbs, 44Hz, Length: 1 hour(s) 0 min , 20.68 Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/7a3ae91af8adc212ad46595379ba3c6f272390
—————————————————–
دعای افتتاح ماه مبارک رمضان 1391 | شب اول

روضه امام هادی علیه السلام | حاج منصور ارضی | حاج حسین سازور
فایل صوتی :

MP3: 48kbs, 48Hz, Length: 1 hour(s) 6 min , 22.92 Mb
فایل تصویری :

http://www.aparat.com/v/76e4d9c9ad46e2ac78a80289f92bdf54272067

التماس دعا از همه عزیزان
یاعلی


ولایت بعد نبی اکرم!!


اگر نبي اكرم خاتم النبيين بوده است پس با رفتن او ولايت خاتمه يافته است و نبايد بعد از آن حضرت براي كسي ولايت قائل شد پس چرا براي فقها ولايت قائل مي شويد؟

پاسخ :
ولايت شرعي به معني سرپرستي و اداره ديني و دنيائي جامعه اسلامي در زمان حيات حضرت رسول ـ صلي الله عليه و آله ـ منحصر به شخص ايشان بود. امّا خداوند متعال براي دوره پس از رحلت ايشان، ولايت را به ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ واگذار نموده است. آيات متعددي از آيات قرآن مجيد به اين موضوع تصريح دارد. از جمله: 1ـ آيه ولايت: (إنما وليكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه و يؤتون الزكاه و هم راكعون)[1] يعني همانا فقط ولي شما، خدا و پيامبرش و كساني هستند كه ايمان آورده، همان اشخاصي كه اقامه نماز مي كنند و زكات مي پردازند. در حالي كه در ركوع هستند. در اين آيه شريفه صاحبان ولايت را اشخاص متعددي دانسته است 1ـ خدا 2ـ پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ 3ـ امام علي ـ عليه السلام ـ . در اين آيه شريفه عبارت و الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاه…، بنا بر تفاسير متعدد اهل تسنن و تشيع درباره امام علي ـ عليه السلام ـ نازل شده است.[2]
2ـ آيه ابلاغ: (يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلّغت رسالته و اللّه يعصمك من الناس[3]، اي رسول آن چه را كه از ناحيه پروردگارت به تو نازل شده ابلاغ كن و اگر انجام ندهي رسالت الهي را انجام نداده اي و خداوند تو را از (شرّ) مردم حفظ خواهد كرد. اين آيه شريفه ابلاغ مطابق روايات شيعه و سني در روز غدير خم نازل شده و در اين روز به شهادت شيعه و سنّي، پيامبر ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ امام علي ـ عليه السلام ـ را به ولايت و جانشيني بعد از خويش از طرف خداوند منصوب فرمودند.[4]
3ـ آيه اطاعت: يا ايها الذين آمنوا اطيعوا اللّه و اطيعوا الرسول و اولي الأمر منكم[5] ؛ اي كساني كه ايمان آورده ايد خدا و رسول و اولي الأمر را اطاعت كنيد. در اين آيه شريفه اطاعت مطلق از اولي الأمر مثل اطاعت از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ واجب شمرده شده است. علّت وجوب اين اطاعت مطلق بخاطر همان ولايتي است كه اولي الأمر دارا مي باشد. به عبارت ديگر اگر اولي الأمر داراي ولايت الهي نبود، اطاعتش نيز واجب نبود. در ديدگاه شيعه اولي الأمر همان ائمه معصوم مي باشند. نيز از امام باقر و صادق -عليهما السلام- نقل شده است: ان اولي الأمر هم الأئمه من آل محمد اوجب اللّه طاعتهم بالاطلاق كما اوجب طاعته و طاعة رسوله و لا يجوز ان يوجب اللّه طاعة احد علي الاطلاق الا من ثبتت عصمته[6]، اولي الأمر فقط امامان از آل محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ مي باشند. خداوند اطاعت اينان را مطلقا واجب فرموده اند. همچنان كه طاعت خودش و رسولش را واجب كرد و جايز (ممكن) نيست كه خداوند طاعت احدي را مطلقا واجب بگرداند مگر اين كه عصمت آن شخص ثابت شود. بنا بر اين، اين آيات و نظائر آن، ولايت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ و جانشيني آن ها را پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ اثبات مي كند. علاوه بر آيات مذكور، روايات متعددي ولايت ائمه ـ عليهم السلام ـ را نيز ثابت مي كند از جمله:
1ـ حديث ثقلين، عن النبي ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ : اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و عترتي اهل بيتي،[7] پيامبر فرمود: دو چيز گرانبها را در ميان شما به جاي مي گذارم. يكي كتاب خدا و ديگري عترت من از اهل بيتم.
در اين حديث شريف عترت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ همسنگ قرآن مجيد قرار داده شده، يعني همانطور كه بايد از قرآن مجيد تبعيت و اطاعت كامل نمود، بايد از عترت پيامبر نيز اطاعت كامل نمود و اين نيست مگر بخاطر ولايتي كه اينان دارند.
2ـ حديث منزلت: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ به علي ـ عليه السلام ـ فرمود: انت منّي بمنزله هارون من موسي الا انه لا نبي بعدي.[8] نسبت تو به من مانند نسبت هارون به موسي است مگر اين كه بعد از من پيامبري نخواهد بود. مي دانيم كه هارون جانشين و خليفه حضرت موسي ـ عليه السلام ـ بود و پس از موسي مقام ولايت را بر عهده داشت پيامبر نيز مقام ولايت را به اذن الهي پس از خويش به امام علي ـ عليه السلام ـ واگذار كردند. 3ـ حديث انذار; پس از نزول آيه شريفه و انذر عشيرتك الاقربين؛[9] پيامبر خويشان نزديك خود را جمع نمود و پس از اعلام رسالت به آنان فرمود: فايّكم يوازرني علي هذا الأمر علي أن يكون أخي و وصي و خليفتي فيكم[10]؛ كدام يك از شما مرا كمك مي كند بر اين امر نبوت تا اين كه (در عوض) برادر من و وصي من و جانشين من باشد؟ كه امام علي ـ عليه السلام ـ در اين مجلس بلند شد و اعلام آمادگي كرد و پيامبر اين مقام را به او اعطا كرد.
پس از اثبات مقام ولايت ائمه ـ عليهم السلام ـ اين موضوع قابل پي گيري است كه آيا ائمه ـ عليهم السلام ـ براي عصر غيبت جانشيناني براي خود و رهبراني براي مردم منصوب فرموده اند يا خير؟ با نگاهي به روايات اسلامي در مي يابيم كه ائمه ـ عليهم السلام ـ به اذن الهي در عصر غيبت مردم را در اين امر مهم رها نكرده و دستوراتي و راهنمائي هايي براي مردم ارائه فرموده اند. از آن جمله: 1ـ روايت مقبوله عمر بن حنظله است كه امام صادق مي فرمايند: «… فإنّي جعلته (فقهاي جامع الشرايط) عليكم حاكماً»[11] من فقهاي جامع الشرائط را بر شما حاكم قرار دادم كلمه حاكم در كلام امام ـ عليه السلام ـ دلالت بر وجود ولايت براي فقيه جامع الشرائط دارد.
2ـ توقيع شريف و مبارك امام زمان ـ عليه السلام ـ «و امّا الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي روا حديثنا فانّهم حجتي عليكم و انا حجه الله عليهم» در مسائل مهم (اجتماعي ـ سياسي) به راويان حديث ما (فقهاء جامع الشرائط) مراجعه كنيد كه اينان (فقهاء) حجت من بر شما و من حجت خداوند هستم. اين احاديث و نظائر آن[12] كه مجال طرح آن نمي باشد. دلالت بر نصب فقهاء بعنوان ولي مردم در عصر غيبت مي كند. بنا بر اين، اين كه پيامبر اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ خاتم النبيين است مورد قبول همه مسلمين مي باشد. امّا اين كه بعد از ايشان كسي داراي مقام ولايت شرعي نمي باشد، كلام صحيحي نيست زيرا در هر عصري بايد يك رجل الهي، مسئوليت زعامت و ولايت مسلمين را بر دوش بكشد تا دين اسلام همواره پويائي خود را حفظ كرده و به نحو احسن قوانين اسلامي اجراء شود.[1] . مائده/55.
[2] . حلّي، كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد، ص 394.
[3] . مائده/67.
[4] . مطهري، مرتضي، مجموعه آثار ج 4، ص 853 (بحث امامت و رهبري).
[5] . نساء/59.
[6] . مجمع البيان، ج 4 ـ 3، ص 100 و الميزان، ج 4، ص 389.
[7] . البرهان في تفسير القرآن، ج 1، ص 9.
[8] . كشف المراد في شرح تجويد الاعتقاد، ص 395 و مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج4، ص822.
[9] . شعراء/214.
[10] . سيره ابن هشام، ج 1، ص 280 و الكامل ابن اثير، ج 2 و احقاق الحق، ج 4، ص 62.
[11] . احقاق الحق، ج 4، ص 62.
[12] . ر.ك: كتاب ولايت فقيه امام خميني(ره).

 

 

 


شیعیان نهایت سکوت و مظلومیت


وقتی کنار مزار رسول الله صلوات الله علیه یک شیعه را می بینی حتی اگر از کشور دیگری باشد، تمام غربتی که گرد و غبار آن روی دلت نشسته یک باره از آن زدوده می‌شود. این حکایت دائمی عاشقان اهل بیت علیهم السلام در حرم پیامبر رحمت و کرامت است که حتی نمی توانند نماز جماعت اقامه کنند.

این درحالی‌ست که «وهابیون» به جز شیعیان به تمامی مذاهب اسلامی اجازه می دهند، قبل یا بعد از اقامه نماز جماعت حرم نمازشان را به هرکسی که می خواهند اقتدا کنند!

کنار سکوی مهاجرین در مقابل خانه حضرت زهرا سلام الله علیها ، همان‌جا که جبرائیل نیز بدون اجازه وارد نمی‌شد، خانه امن شیعیانی است که می خواهند از غربت بیرون بیایند.

اینجا می توان بسیاری از شیعیان را درنهایت سکوت و مظلومیت دید که چگونه بی صدا اشک غربت می ریزند.

«حسین» شیعه عربستانی است که ازدمام آمده. وقتی با او روبه رو شدم خستگی راه را می شد از صورت نیم سوخته اش زیر آفتاب شبه جزیره عربستان دید.

وقتی با او سخن را آغاز کردم می گفت: «از دمام آمده ام، کاروانی که تمام شان اهل سنت هستند و او تنها زائر شیعه کاروان است.»

حسین ادامه داد که اصالتا اهل پاکستان است و خانواده او هم اکنون در این کشور به سر می برند و او برای کار به عربستان آمده و هم اکنون 10سال است که دراین کشور ساکن شده است.

وی گفت: «زندگی برای شیعیان در این کشور بسیار سخت است و نگه داشتن اعتقادات مثل نگه داشتن آهن گداخته در کف دست است.»

او ادامه داد: «قدر کشورتان را بدانید، ایران امید تمام شیعیان درجهان است.»

حسین می گوید: «»آیت الله خامنه‌ای» چشم و چراغ شیعیان در عصر غیبت شده، ما او را خیلی دوست داریم، کاش بتوانم روزی ایشان را ازنزدیک ببینم.»

وی که خواست پیامش را به مردم ایران برسانم گفت: «از مردمتان بخواهید قدر این سید جلیل القدر را بدانند و مراقب ایشان باشند.»

وی افزود: «اقتدار شما اقتدار تمام شیعیان است و هر آنچه درایران رخ می دهد، مستقیما روی دیگر شیعیان جهان نیز موثر است.»

وی خاطرنشان کرد: «هر رخدادی که موجب اقتدار شما درجهان می شود، موجب کاهش فشارها روی ما در این گوشه از جهان است و اگر مشکلی نیز در درون نظام شما پیش بیاید، ما برای اعمال فشارهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خود را آماده می کنیم.»

وی به ایرانیان توصیه کرد: «قدر نظامتان را بدانید که امید جهان شیعه است و امت علی علیه السلام و ائمه معصوم علیهم السلام به رخدادهای ایران است.»

البرز نیوز

 

 

 


سلوک عرفانی مرحوم سید علی قاضی

آیت الله سید محمد حسین حسینى تهرانى در كتاب روح مجرد مى نویسند:

یـكـى از دوستان ما كه از طلاب نجف بود و سالیانى چند، محضر مرحوم قاضى رادرک نموده بود، براى حقیر مى گفت : قبل از اینكه با ایشان آشنا شوم، هر وقت ایشان را مى دیدم خـیـلى دوسـت مـى داشـتـم و چـون در سلوك و رسیدن به لقاء الله و كشف وحدت حضرت حق شـرك داشـتـم، بـه ایـن جـهـت از رفـتـن بـه محضر ایشان كوتاه مى آمدم تا وقتى یكى از دوسـتـان شـیـرازى مـا از شـیـراز دو دیـنـار فـرسـتاد تا من خدمت ایشان تقدیم كنم. مرحوم قـاضـى نمازهاى جماعت خود را در منزل خودشان با بعضى از رفقا و دوستان سلوكى به جـمـاعـت مـى خـواندند. من در موقع غروب به منزل ایشان رفتم تا هم نماز را به جماعت با ایـشـان ادا كـنم و هم آن وجه را به محضرشان تقدیم كنم. مرحوم قاضى نماز مغرب را در اول غـروب آفـتاب، یعنى به مجرد استتار قرص خورشید طبق نظر و فتواى خودشان به جـمـاعـت مـى خـوانـدنـد. و الحـق نـمـاز عـجـیـب و بـا حـال و تـوجـهـى بـود. بـعـد، نـوافل و تعقیبات را به جاى آوردند و آن قدر صبر كردند تا زمان عشا رسید؛ آنگاه نماز عـشـا را نـیـز با توجهى تام و طمأنینه و آداب خاص خود به جاى آوردند كه حقا در من مؤ ثـر واقـع شـد. پس از نماز عشا، من جلو رفتم و در حضورشان نشستم و سلام كردم و دست ایـشـان را بـوسـیدم و آن دو دینار را تقدیم كردم و در ضمن عرض كردم:

آقا! من مى خواهم سـؤ الى از شـمـا بكنم، اجازه مى فرمایید؟

مرحوم قاضى فرمود: بگو فرزندم!

عرض كـردم: مـى خـواهـم بـبینم آیا ادراك توحید و لقاءالله و سیرى كه شما در وحدت حق دارید حـقـیقت است یا امر تخیلى و پندارى؟

مرحوم قاضى رنگش سرخ شد و دستى به محاسنش ‍ كـشـیـد و گـفـت :

اى فـرزندم! من چهل سال است با حضرت حق هستم و دم از او مى زنم؛ این پـنـدار اسـت ؟ من خیلى خجالت كشیدم و شرمنده شدم و فورا خداحافظى كردم و بیرون آمدم.

حسینی تهرانی، سید محمد حسین، روح مجرد

 

 

 


راجع‌ به‌ كيفيّت‌ قيام‌ حضرت‌ مَهدي‌ أرواحنا فداه‌

تلميذ: راجع‌ بحضرت‌ قائم‌ آل‌ محمّد حضرت‌ حجّة‌ بن‌ الحسن‌ العَسكري‌ أرواحُنا فِداه‌ و كيفيّت‌ ظهورش‌، از مرحوم‌ قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ چيزي‌ بخاطر داريد؟!

علاّمه‌: در روايت‌ است‌ كه‌ چون‌ حضرت‌ قائم‌ ظهور كنند، اوّل‌ دعوت‌ خود را از مكّه‌ آغاز مي‌كنند. بدينطريق‌ كه‌ بين‌ ركن‌ و مقام‌ پشت‌ به‌ كعبه‌ نموده‌ و اعلان‌ مي‌فرمايند، و از خواصّ آنحضرت‌ سيصد و شصت‌ نفر در حضور آن‌ حضرت‌ مجتمع‌ مي‌گردند.

مرحوم‌ استاد ما قاضي‌ رحمة‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمود كه‌: در اينحال‌ حضرت‌ به‌ آنها مطلبي‌ مي‌گويند كه‌ همۀ آنها در اقطار عالم‌ متفرّق‌ و منتشر مي‌گردند، و چون‌ همۀ آنها داراي‌ طيّ الارض‌ هستند، تمام‌ عالم‌ را تفحّص‌ مي‌كنند، و مي‌فهمند كه‌ غير از آنحضرت‌ كسي‌ داراي‌ مقام‌ ولايت‌ مطلقۀ الهيّه‌ و مأمور به‌ ظهور و قيام‌، و حاوي‌ همۀ گنجينه‌هاي‌ اسرار الهي‌، و صاحب‌ الامر نيست‌.

در اينحال‌ همه‌ به‌ مكّه‌ مراجعت‌ مي‌كنند، و به‌ آن‌ حضرت‌ تسليم‌ مي‌شوند، و بيعت‌ مي‌نمايند.

مرحوم‌ قاضي‌ رضوان‌ الله‌ عليه‌ مي‌فرمود: من‌ مي‌دانم‌ آن‌ كلمه‌اي‌ را كه‌ حضرت‌ به‌ آنها ميفرمايد و همه‌ از دور آنحضرت‌ متفرّق‌ ميشوند چيست‌.

و من‌ در روايت‌ ديده‌ام‌ كه‌ حضرت‌ صادق‌ عليه‌ السّلام‌ مي‌فرمايند: من‌ آن‌ كلمه‌ را مي‌دانم‌.

مرحوم‌ قاضي‌ مي‌فرمود: بعضي‌ از افراد زمان‌ ما مسلّماً ادراك‌ محضر مبارك‌ آنحضرت‌ را كرده‌اند، و بخدمتش‌ شرفياب‌ شده‌اند.

يكي‌ از آنها در مسجد سهله‌ در مقام‌ آنحضرت‌ كه‌ به‌ مقام‌ صاحب‌ الزّمان‌ معروفست‌، مشغول‌ دعا و ذكر بود كه‌ ناگهان‌ مي‌بيند آنحضرت‌ را در ميانۀ نوري‌ بسيار قويّ، كه‌ به‌ او نزديك‌ مي‌شدند؛ و چنان‌ ابّهت‌ و عظمت‌ آن‌ نور او را مي‌گيرد كه‌ نزديك‌ بود قبض‌ روح‌ شود؛ و نفس‌هاي‌ او قطع‌ و به‌ شمارش‌ افتاده‌ بود، و تقريباً يكي‌ دو نفس‌ به‌ آخر مانده‌ بود كه‌ جان‌ دهد آنحضرت‌ را به‌ اسماء جلاليّۀ خدا قسم‌ مي‌دهد كه‌ ديگر به‌ او نزديك‌ نگردند.

بعد از دو هفته‌ كه‌ اين‌ شخص‌ در مسجد كوفه‌ مشغول‌ ذكر بود حضرت‌ بر او ظاهر شدند، و مراد خود را مي‌يابد و بشرف‌ ملاقات‌ مي‌رسد

. مرحوم‌ قاضي‌ مي‌فرمود: اين‌ شخص‌ آقا شيخ‌ محمّد تقيّ آملي‌ بوده‌ است‌.

کتاب مهرتابان / قسمت سيزدهم ص 322

 

 

 


حسين زمان تنهاست


امروز نيز حسين زمان تنهاست، امروز سپاه اسلام در برابر سپاهيان كفر ابرقدرتهاي پست، بي‌ياور است. امروز كربلاي انقلابمان خون مي‌خواهد و من مي‌روم تا شايد نينوايي بيابم، و در عاشوراي دوران هدية‌ ناقابلي را در راه پيروزي حق بر باطل و اسلام بر كفر در پيشگاه مولايم مهدي تقديم كنم و به پروانگان جاويد شمع ولايت بپيوندم.
وصیتنامه شهید اكبر پروانه‌پور

 

 

 


استفاده از جن در تبلیغات جدید ال جی در صداوسیما!!!

چند روز قبل تبلیغ جدید ال جی رو توی این جعبه جادو دیدم..نمی دونم شما تبلیغ جدید ال جی رو دیدید توی تلوزیون یا نه یه سری موجودات بانمک لیمویی رنگ که شخصیت های محوری انیمیشن
«من بدبخت Despicable Me»
محصولی از شرکت Illumination Entertainment
برای سال 2010 هست
توی این انیمیشن که عکس رو ضمیمه کردم دقیقا این موجودات لیمویی رنگ موجودات خارج از چهارچوب انسانی و زیر زمینی (دقیقا جن خودمون) هستن که در جهت کمک به شخصیت شرور و دوست داشتنی!! فیلم درست شده تا به نوعی با کمک به اون کره ماه رو به تسخیر در بیارن .. که ارزوی همیشگی شخصیت شرور از بچگی تا بزرگی بوده…در ترجمه انگلیسی نام این موجودات در فیلم از لفظ Minion استفاده شده که با یه ترجمه کوچیک این معنی رو میده «شخص يا جانور سوگلى ،نوکر يا وابسته چاپلوس ،معشوق » که میشه با فعالیتی که توی انیمیشن انجام میدن همون جن خودمون میشه چون با یک توضیح سطحی از فراماسونرها به این نتیجه میرسیم که جن رو نوکری برای پیشرفت خودشون میدونن که ما با پیروی و پرستش شیطان نوکران جنی پیدا میکنیم که به پیشرفت سریع و بی چون چرای ما توی جهان مادی کمک میکنن دقیقا مثال کوچک و عینی این قضیه توی انیمیشن های این سبکی علاالدین و چراغ جادو هست که غول ابی چراغ به علاالدین میگه نیازی نداری کاری کنی تو فقط دستور بده من برات همه کار میکنم… و غیره… (فکر کنم همین توضیح کوتاه بس باشه.)
شرکت ال جی هم که همه معرف حضورشون هست یک کمپانی قوی و شدیدا فراماسونری که حتی نماد و آرم این شرکت یک صورت یک چشم هست که استفاده کردن از این اجنه براش مطمئنا خیلی خیلی باید خوشایند باشه

ولی سوال من اینجاست که بابا این صدا و سیما چرا همینطوری این تبلیغات رو میبره رو آنتن صرف جذابیت بصری اثر کفایت میکنه!!! نیازی به تحقیق نیست؟

التماس دعا
یاعلی

 

 

 


عشق یعنی لافتی الا علی

عشق یعنی لافتی الا علی
عشق یعنی رهبرم سیدعلی
عشق یعنی دست تو پرپر شده
عشق یعنی یک علی رهبر شده

تاریخ جعلی کشته شدن عمر ابن خطاب (عمرکشون) نهم ربیع الاول

باز نزدیک تاریخ جعلی کشته شدن عمر ابن خطاب (عمرکشون) داریم میشیم(نهم ربیع در صورتی که آخر ذیحجه به درک رفته) و فضاهای شیعی پر شده از اخبار و روایات جعلی…که برخی متاسفانه گناه کردن رو هم حلال میدونن تو این ایام!!!
این مقاله خوندنش بد نیست..!در زیر لینک های معتبری هم میارم برای بررسی تاریخی بهتر ابولؤلؤ و هلاکت عمر… لطفا کامل بخونید
حديث نهم ربيع (رفع القلم)
نخست این نکته رو هم باید متذکر بشم که اصولا کتاب بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی کتاب عملی شیعه نیست و فقط یک کتاب خوب در زمینه جمع اوری همه روایات و احادیث چه درست چه غلط هست و مبنای روایتی به حساب نمی آید این نظر اکثر علمای شیعه می باشد و هر روایتی که از آن نقل میشود باید دوباره بررسی بشه که صحت دارد یا نه در زیر نظر امام خمینی در مورد بحارالانوار رو میارم
البته پی دی اف اسکن شده از کتاب رو براتون لینک میدم دانلود بفرمایید… جالب هست بخونید…
حضرت امام(ره) درباره کتاب شریف (بحارالانوار)، معتقد است:

کتاب «بحارالانوار» که تالیف عالم بزرگوار و محدث عالی مقدار،محمد باقر مجلسی است، مجموعه ای است از قریب چهارصد کتاب ورساله که در حقیقت، یک کتابخانه کوچکی است که با یک اسم نام برده می شود. صاحب این کتاب، چون دیده کتابهای بسیاری ازاحادیث است که به واسطه کوچکی و گذشتن زمانها از دست می رود،تمام آن کتابها را بدون آنکه التزام به صحت همه آنها داشته باشد، در یک مجموعه به اسم «بحارالانوار» فراهم کرده و نخواسته کتابی عملی بنویسد یا دستورات و قوانین اسلام را در آنجا جمع کند تا در اطراف آن، بررسی کرده و درست را از غیر درست جداکند. در حقیقت، «بحار»، خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد یا نادرست. در آن، کتابهایی هست که خود صاحب (بحار)، آنها را درست نمی داند; و او نخواسته کتاب عملی بنویسد تا کسی اشکال کند که: چرا این کتابها رافراهم کردی؟

پس نتوان هر خبری که در (بحار) است، به رخ دینداران کشید که آن، خلاف عقل یا حس است; چنانکه نتوان بی جهت، اخبار آن را ردکرد که موافق سلیقه ما نیست; بلکه در هر روایتی باید بررسی شودو آن گاه با میزانهایی که علما در اصول تعیین کرده اند، عملی بودن یا نبودن آن را اعلان کرد. (کشف اسرار، ص 319)

لینک مطلب.. از سایت رسمی حوزه علمیه قم
http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=51431

لینک کتاب نسخه اسکن شده کشف اسرار، امام خمینی ره
http://www.4shared.com/file/185213752/b66824f8/B222-Rooholah_Khomeyni-Kashfol.html

در برخي از كتاب هاي شيعه درباره روز نهم ربيع الأول روايتي وارد شده كه قابل بررسي و تأمل مي باشد. اين روايت تنها مستندي است كه درباره اين روز وجود دارد و به تفصيل بيان مي كند كه در اين روز يكي از دشمنان اهل بيت (ع) به هلاكت رسيده و روز خوشحالي آنان و شيعيان ايشان است. پيش از بررسي اين خبر لازم است احتمالاتي كه درباره شخص مورد نظر در روايت وجود دارد بحث شود؛ زيرا در آن تصريحي به نام آن شخص نشده و فقط در ابتداي آن مي خوانيم كه راوي گفت: «ما درباره ابن خطاب اختلاف كرديم» در حالي كه برخي نسخه ها «ابي خطاب» نوشته و توضيح داده كه مرادش ابوالخطاب كوفي ـ يكي از غاليان و دشمنان ائمه ـ است. در عين حال عامّه شيعه تصور مي كنند مرگ عمر بن خطاب در اين روز اتفاق افتاده است. در حالي كه تمامي مورّخان سني و غالب مورّخان شيعه اذعان دارند خليفه دوم در اواخر ذي الحجه سال 23 هجري به دست فيروز ابو لؤلؤه (معروف به ابولؤلؤ) به قتل رسيد. بنابر قولي كشته شدن عمر بن سعد در اين روز اتفاق افتاده است. به منظور بررسي همه جانبه روايت و شخص مورد نظر آن، لازم مي نمايد ابتدا به تفصيل اقوال پرداخته و سپس منشأ اختلاف بيان شود.
از ميان مورّخان كهن، ابن سعد، يعقوبي، خليفه بن خياط، مسعودي، طبري، ابن اعثم و بلاذري قتل عمر را روز 26 يا 27 ذيحجه سال 23 ثبت كرده و مورخان بعدي غالباً نظر آنان را پذيرفته و نقل كرده اند.
شيخ مفيد 26 ذيحجه را روز ترور و 29 آن ماه را روز مرگ عمر مي داند. ديگر عالمان شيعه نيز در طول تاريخ همين نظريه را پذيرفته و گزارش كرده اند؛ چنانكه مرحوم مجلسي مي نويسد: «اينكه گفته اند قتل عمر در ماه ذيحجه بوده بين فقهاي شيعه اماميه مشهور است.» به رغم اعتبار و شهرت اين قول، از حدود قرن ششم به بعد زمزمه قتل عمر بن خطاب در روز نهم ربيع آغاز شد. ابن ادريس حلّي (543ـ598) در كتاب فقهي السرائر مي نويسد: در 26 ذيحجه سال 23 هجرت، عمر بن خطاب ضربه خورد و در 29 آن ماه مرد كه سزاوار است انسان اين ايام را روزه بگيرد. سپس مي گويد: «اين مطلب براي برخي شيعيان اشتباه شده و تصور كرده اند نهم ربيع الاول روز مرگ اوست. اما اين مطلب اشتباه و بر خلاف اجماع مورخان است؛ چنانكه شيخ مفيد نيز بر آن تاكيد كرده است.» از منابع يا افرادي كه ابن ادريس در نظر داشته اند اكنون اطلاعي نداريم و روشن نيست دقيقاً از چه زماني اين سخن مطرح شده است؛ ليكن دليلي هم در دست نيست كه مثلاً در قرن پنجم يا پيش از آن چنين نظريه اي وجود داشته باشد. تنها معاصر ابن ادريس، قزويني در كتاب النقض (نوشته حدود سال 560) به قتل خليفه در نهم ربيع اشاره كرده اما مستندي براي آن بيان نكرده است. همچنين گفته مي شود هاشم بن محمد عالم قرن ششم در كتاب مصباح الانوار حديث معروف به رفع القلم را آورده كه در آن قتل عمر به روز نهم ربيع نسبت داده شده است؛ بنابراين مستند اصلي اين قول كه همين روايت است كه در قرن ششم وجود داشته است ولي در كتب پيش از اين قرن روايت ديده نشد. پس از اين دوره برخي نويسندگان شيعه، مرگ خليفه دوم را در روز نهم ربيع الاول به عنوان يك نظريه مطرح كرده و در عين حال قول مشهور (اواخر ذيحجه) را پذيرفته اند. از مراجعه به اين كتاب ها استفاده مي شود كه قول نهم ربيع مستندي غير از روايت ياد شده ندارد؛ بنابراين لازم است آن را از لحاظ منبع و راويان و متن بررسي نمائيم.

منبع شناسي روايت نهم ربيع
مرحوم مجلسي اين روايت را به نقل از دو منبع در كتاب بحار آورده است: يكي زوائد الفوائد، نوشته فرزند سيد بن طاووس (قرن هفتم) و ديگر كتاب المحتضر نوشته حسن بن سليمان حلي (قرن هشتم). در پاورقي بحارالانوار دو منبع ديگر براي اين روايت ذكر شده است: يكي مصباح الانوار از هاشم بن محمد، عالم قرن ششم و ديگر دلائل الامامه طبري. اما در كتاب دلائل الامامه كه نوشته محمد بن جرير طبري شيعي، عالم قرن چهارم است چنين روايت يا اشاره اي به آن يافت نشد و معلوم نيست چگونه آن را به طبري نسبت داده اند. عجيب اينكه غروي در پاورقي المحتضر مي گويد: «طبري اين روايت را در بخش زندگي امير مؤمنان عليه السلام آورده است.» در حالي كه كتاب دلائل الامامه اصلاً چنين بخشي ندارد. البته طبري شيعي كتاب ديگري به نام المسترشد درباره امام علي عليه السلام دارد ليكن چنين مطلبي در آن كتاب هم نيست. از طرفي راويان خبر رفع القلم با اسناد دلائل الامامه تناسبي ندارد و طبري هيچ گاه از چنين افرادي نقل روايت نمي كند. بنابراين استناد اين خبر به كتاب دلائل درست نيست و به نظر مي رسد منشأ اين اشتباه، خلط كردن نام طبري نويسنده كامل بهائي با طبري صاحب دلائل است. عمادالدين ابوجعفر محمد بن ابي القاسم طبري نويسنده كامل بهائي كه از علماي شيعي قرن هفتم است، كتابي به نام «يوم وفات عمر» داشته و در آن قول نهم ربيع را صحيح دانسته است.
منبع ديگر روايت يعني مصباح الانوار هم اكنون موجود نيست و در نسخه خطي باقي مانده از اين كتاب سخني از اين خبر يافت نشد؛ البته نسخه خطي مربوط به جلد اول است و احتمال دارد جزائري ـ صاحب انوار النعمانيه ـ روايت را در جلد دوم ديده كه در دست نيست. پس آنچه درباره مستند نظريه قتل خليفه دوم در روز نهم ربيع الاول وجود دارد تنها دو مصدر بحارالانوار است كه عبارتند از: كتاب زوائد الفوائد نوشته فرزند سيد بن طاووس و به نقلي نوشته خود سيد ـ كه اعمال و آداب مستحبي را بيان مي كند ـ اين كتاب چاپ نشده ولي نسخه اي از آن در كتابخانه دانشگاه تهران موجود است.
كتاب محتضر نوشته حسن بن سليمان حلي، شاگرد شهيد اول است ـ كه در موضوع احتضار و روايات حضور ائمه بر بالين شخص محتضر سخن مي گويد ـ در مجموع روشن شد كه منابع روايت رفع القلم كه قتل خليفه دوم را در نهم ربيع مي داند از قرن ششم عقب تر نمي رود و آنچه امروزه موجود است مربوط به قرن هفتم و هشتم است.

بررسي راويان و متن حديث
براي روايت ياد شده سه سند وجود دارد:
1. سند مصباح الانوار ـ قديمي ترين مستند اين روايت ـ بنا به آنچه در پاورقي المحتضر آمده چنين است: اخبرنا ابومحمد الحسن بن محمد القمي، حدثنا ابوبكر محمد بن جعدويه القزويني … حدثني محمد بن علي القزويني، حدثنا الحسن بن الحسن الخالدي بمشهد الرضا عليه السلام، حدثنا محمد بن العلا الهمداني الواسطي و يحيي بن محمد بن جريح البغدادي.
2. سند كتاب المحتضر چنين است: علي بن مظاهر الواسطي عن محمد بن العلا الهمداني الواسطي و يحيي بن جريح البغدادي .
3. سندي كه جزايري در انوار النعمانيه ذكر كرده چنين است: احمد بن محمد بن اردشير دستاني، ابوالبركات بن محمد جرجاني، هبة الله القمي و اسمه يحيي، حدثنا احمد بن اسحاق بن محمد البغدادي، حدثنا الحسن بن الحسن السامري، قال كنت انا و يحيي بن جريح البغدادي… .
صرف نظر از بحث ارسال و انقطاع سند، اگر تنها راويان نام برده را در نظر بگيريم نام هيچ يك از آنان را در كتب رجالي نمي يابيم و كسي از عالمان شيعه از اين افراد نام نبرده؛ بلكه در سند هيچ روايت ديگري واقع نشده اند. تنها راوي اصلي احمد بن اسحاق كه گفته مي شود آن كلمات را از امام هادي عليه السلام شنيده، معروف است. بنابراين روايت علاوه بر ضعف منبع، از نظر سند نيز قابل قبول و مورد اعتماد نيست.
اما از نظر متن مهم ترين اشكالي كه به اين خبر وارد است و آن را از درجه اعتبار ساقط مي كند مطلبي است كه به نقل از پيامبر اكرم به خداي متعال چنين نسبت داده شده است: «به فرشتگان نويسنده اعمال دستور دادم به مدت 3 روز قلم را از همه مردم بردارند و چيزي از گناهان آنان را ننويسند»
اين مطلب با صريح آياتي از قرآن مانند: «فمن يعمل مثقال ذره شراً يره»، مخالفت دارد. به علاوه آيا برداشتن تكليف از بندگان به معناي ايجاد هرج و مرج و بر خلاف شيوه اهل بيت در تربيت بندگان خدا و دوستان خود براي دوري از گناه نيست؟ آيا معناي «رفع القلم» كه مرادف رفع تكليف است مي تواند به موارد خاصي توجيه يا تفسير شود؟ ضمن اينكه روايت، رفع تكليف را در مورد همه مردم دانسته و بر آن تأكيد كرده است (يرفعوا القلم عن الخلق كلهم) اين در حالي است كه در همين خبر، سخن از اختصاص اين عيد به شيعيان و دوستداران اهل بيت به ميان آمد.
نكات ديگري درباره اين روايت قابل توجه است:
1. در اين خبر مي خوانيم احمد بن اسحاق گفت با گروهي از دوستانم در سامرا حضور امام هادي عليه السلام رسيديم. آن حضرت به اعمال عيد مشغول بود و خادمانش را فرموده بود لباسهاي نو بپوشند. اين نكته قابل توجه است كه عسكريين عليهماالسلام در سامرا چنين موقعيتي نداشتند كه حتي شيعيان به آنان سلام كنند چه رسد كه گروهي به خانه آن حضرت در آيند و آن امام توانسته باشد دور از چشم عباسيان و عامه متعصب، عليه آنان و خليفه شان مراسم عيد برگزار كند! گويا جاعلان اين خبر در قرون ششم به بعد از مشكلات و محدوديت هاي امام هادي عليه السلام در سامرا اطلاع نداشته اند!
2. در روايتي كه مجلسي از كتاب المحتضر آورده مي خوانيم: محمد بن علاء واسطي و يحيي بن محمد جريح گويند ما در موضوع «ابن الخطاب» اختلاف كرديم و امر بر ما مشتبه شد پس نزد احمد بن اسحاق رفتيم كه ديديم مشغول اعمال عيد است. اما آنچه از كتاب مصباح نقل شده چنين است: «محمد بن علاء واسطي و يحيي بن محمد بن جريح گفتند ما درباره «ابي الخطاب محمد بن ابي زينب الكوفي» اختلاف كرديم و امر بر ما مشتبه شد پس نزد احمد بن اسحاق رفتيم … به نظر مي رسد اگر اصل روايت منشاء صحيحي داشته درباره ابوالخطاب كوفي غالي معروف بوده است ولي به جهت تصحيف «ابن الخطاب» نوشته شده و روايت مربوط به عمر بن خطاب دانسته شده است.
3. در حاشيه كتاب البلد الامين ذيل اعمال عيد غدير روايتي درباره اين روز از امام رضا عليه السلام نقل شده كه شباهت زيادي به خبر احمد بن اسحاق دارد: «من كتاب الخصائص ملخصاً ان الرضا عليه السلام قال… هواليوم الذي يأمرالله تعالي الكرام الكاتبين ان يرفعوا القلم عن محبّي اهل البيت و شيعتهم ثلاثة ايام من يوم الغدير و لا يكتبون عليهم شيئاً من الخطايا…» گويا كتاب خصائص همان خصائص يوم الغدير نوشته جمال الدين حسيني است. از سازندگان اينگونه روايات بايد پرسيد اگر قرار باشد در مناسبت هاي مختلف به مدت 3 روز تكليف از دوستان اهلبيت برداشته شود چه پيش خواهد آمد؟ آيا اظهار محبت به اهل بيت عليهم السلام و برائت از دشمنان ايشان مستلزم برداشته شدن تكليف است؟ آيا خود اهل بيت در ايام سرور و شادي اينگونه رفتار مي كردند؟
4. مرحوم علامه طباطبايي در تفسير الميزان بحثي فلسفي درباره تداوم داشتن تكليف مطرح كرده و مي فرمايد: با توجه به اصول و سنت هاي الهي روشن مي شود كه تكليف با انسان ملازم و همراه است تا زماني كه در دنيا باقي است… و رفع تكليف از انسان مستلزم سرپيچي از قوانين و سنتهاست.
همه آنچه گفته شد در صورتي است كه منابع و راويان خبر نهم ربيع قابل اعتنا باشد تا نوبت به اشكال در متن برسد اما اگر در اصل صدور آن ترديد جدّي باشد، اشكالات متني جز براي اطمينان از ردّ نخواهد بود.
5. اين نكته هم در خاتمه لازم به ذكر است كه موضوع نهم ربيع و قتل خليفه دوم در آن هيچ دليل ديگري جز اين خبر ندارد. حتي سيد ابن طاووس كه گويا از هواداران اين نظريه است مي نويسد: «درباره اين روز روايت مهمي يافتيم» سپس در ادامه مي گويد: «در كتابهايي كه جستجو كردم تاكنون مؤيدي براي روايتي كه از ابن بابويه نقل كرديم، نيافتم» البته كلمه ابن بابويه در بيان سيد مبهم و احتمالاً خطاي نوشتاري است؛ زيرا روايت نهم ربيع را ابن بابويه نقل نكرده و فرزند سيد هم در كتاب زوايد، آن خبر را از احمد بن اسحاق گزارش مي كند. به هر حال چنانكه سيد بن طاووس نيز تصريح كرده، خبر نهم ربيع مؤيدي در كتابهاي ديگر ندارد و چون تنها دليل كساني كه نهم ربيع را روز قتل خليفه دوم مي دانند همين خبر است و آن هم قابل قبول نيست بنابراين نظريه مرگ عمر بن خطاب در اين روز صحت ندارد و آنچه مشهور مورخان گزارش كرده اند ـ كه مرگ او در اواخر ذي حجه رخ داده ـ و عالمان شيعه نيز آن را پذيرفته اند درست و مطابق ديگر رويدادهاي تاريخي نيز هست چون بيعت با خليفه سوم در محرم همان سال ثبت شده است.
سخن در اين قسمت را با جمله اي از آيت الله صافي گلپايگاني درباره اين روايت به پايان مي بريم: «روايت علي بن مظاهر از نظر متن و سند ضعيف است و آن را در كتب معتبر و اصيل شيعه نيافتيم.»
مناسب است به اين مطلب نيز اشاره شود كه روايت مربوط به نهم ربيع يكي از دلائل شيعه بودن ابولؤلؤ قاتل عمر بن خطاب هم هست. چون در اين روايت براي قاتل طلب رحمت شده است (رحمة الله علي قاتله). دو دليل ديگري كه براي تشيع فيروز ابولؤلؤ ذكر مي شود چنين است: در كتاب الهداية الكبري سخني از اميرمؤمنان عليه السلام نقل شده كه به خليفه دوم مي فرمايد: «اني اراك في الدنيا قتيلاً بجراحة من عبد ام معمر تحكم عليه بجور فيقتلك توفيقاً يدخل بذلك الجنة علي رغم منك» اين خبر را برسي در مشارق الانوار و بحراني در مدينة المعاجز و مجلسي در بحار به نقل از همان كتاب آورده اند. اينجا فرصت نقد و بررسي تفصيلي اين روايت نيست ولي اجمالاً با توجه به منابع، راويان و متن روايت بايد گفت هيچ اعتمادي به آن نيست.
دليل ديگر آن است كه افندي در رياض العلماء گفته است: «فيروز (ابولؤلؤ) از بزرگان مسلمين و مجاهدين بلكه از پيروان مخلص اميرالمؤمنين است.» سپس درباره اين مطلب چنين استدلال مي كند كه ذكوان برادر ابولؤلؤ از خواص اميرالمؤمنين (ع) و عبدالله بن ذكوان از خواص ياران امام سجاد (ع) بوده است و اين بهترين دليل بر تشيع ابولؤلؤ قاتل عمر است. با آنكه صاحب رياض العلماء به تتبع و تحقيق شهرت دارد ليكن اين سخنان وي حاكي از مطالب ديگر است؛ زيرا اولاً برادري ذكوان و ابولؤلؤ مسلم نيست فقط برخي رجاليون اهل سنت اين سخن را نقل كرده اند، ولي دليلي قطعي براي آن وجود ندارد. ثانياً و به فرض قبول برادري آن دو، ذكوان نه از خواص بلكه حتي از ياران امير مؤمنان عليه السلام محسوب نمي شود. ثالثاً عبدالله بن ذكوان فقط در شمار كساني كه از امام سجاد عليه السلام روايت كرده اند ذكر شده و به عنوان يار و همراه امام چهارم سخني از او نيست. ذكوان و فرزندش عبدالله نه تنها از شمار شيعه نيستند كه از موالي بني اميه و وابسته همسر عثمان خليفه سوم قلمداد شده اند.
آخرين سخن درباره خبر نهم ربيع آنكه به نظر مي رسد اين روايت در دوران آل بويه يا زمان هايي كه اختلافات شيعه و سني به اوج خود رسيده بود جعل شده و از سويي اهتمام به نهم بدين جهت ترويج شده است كه شيعيان خواسته اند ايامي را به مناسبت مرگ خليفه دوم به شادي بگذرانند اما چون مرگ او پيش از شهادت سالار شهيدان واقع شده و سپس ايام سوگواري فرا مي رسيد تا هشتم ربيع كه شهادت امام عسكري (ع) است اظهار سرور را به تأخير انداختند و همزمان با آغاز امامت حضرت ولي عصر (عج) در نهم ربيع و در آستانه عيد ولادت پيامبر اكرم و امام صادق (ع) به چنين مجالسي پرداختند. بنابراين شيعه و بزرگان آن در طول تاريخ به بي اعتباري اين روايت توجه داشته و اگر به ندرت كساني آن را پذيرفته اند رفع قلم را به معني هر گونه خطا و گناه و حتي آنچه دون شأن دوستدار اهل بيت (ع) است نگرفته اند.

سخني درباره برائت
آنچه درباره اهتمام به روز امامت حضرت ولي عصر (عج) و نادرست بودن روايت نهم ربيع يا رفع قلم گفته شد هيچ گاه بدين معنا نيست كه موضوع برائت ـ كه از خصوصيات مهم مذهب تشيع است ـ ناديده گرفته شود. تبرّي به اندازه اي اهميت دارد كه برخي عالمان و محققان، آن را مهم تر از تولّي دانسته اند؛ زيرا ولايت و محبّت به اهل بيت و ائمه معصومين (ع) اختصاص به شيعيان ندارد؛ بلكه غالب اهل سنت، به اهل بيت معصومين علاقمندند و فضائل و مناقب ايشان را به طور گسترده نقل كرده اند.
بنابر اين ولايت تنها كافي نيست؛ بلكه مهم تبرّي از دشمنان ائمه است كه خط شيعه را از ديگران جدا مي كند. نكته اين است كه اين برائت چگونه انجام شود. امامان شيعه با روشمند كردن تقيه به پيروان خود نشان دادند كه در عين اعتقاد راسخ به حقانيت ايشان و عدم مشروعيت غاصبان خلافت، بهانه به دست دشمن ندهند و رفتاري كه شايسته شيعه نيست انجام ندهند. به خصوص كه هميشه فرقه ناجيه شيعه در اقليت بوده و امروزه وهابيت پيوسته در صدد تضعيف و حمله به شيعه مي باشد و دشمنان مشترك همة مسلمانان از اين اختلاف بهره برداري مي كنند.
شايسته است مؤمنين آشكارا به جشن امامت ولي عصر (عج) بپردازند و اگر مجالسي خصوصي به منظور اظهار برائت از دشمنان ائمه (ع) بر پا مي كنند شؤون اخلاقي را در آن رعايت كنند، كه امام صادق عليه السلام فرمود : كونوا لنا زينا و لاتكونوا علينا شينا.


مطالب بیشتر
کشته شدن عمر
http://www.hawzah.net/per/e/do.asp?a=ECDBH.htm
– هرمزان؛ کارنامه و حیات سیاسی
http://www.hawzah.net/FA/articleview.html?ArticleID=78180

 

 

 


دلایل عقلی بر ولایت فقیه


تقریرهای مختلفی از دلیل عقلی[1] بر «ولایت فقیه» وجود دارد:
بیان اول:
این دلیل مشتمل بر مقدمات زیر است:
مطابق جهان بینی توحیدی, حاكمیت معقول و مقبول, حاكمیت مطلق الهی است.
حكومت اسلامی, تنها ابزار اعمال حاكمیت الهی است (اصل لزوم سنخیت بین نوع حاكمیت و نوع حكومت).
هدف از حكومت اسلامی, اجرای قانون الهی است كه متضمن تكامل مادی, معنوی, دنیوی و اخروی انسان ها می باشد.
هر حكومتی نیاز به حاكم و رهبری شایسته دارد.
حكمت الهی, تعیین پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله وسلّم ـ و امامان معصوم را از سوی خداوند به عنوان رهبر برای تبیین, تأمین و تضمین قوانین الهی, ایجاب نموده است.
در عصر طولانی غیبت و عدم دسترسی به معصوم نیز تعیین نزدیك ترین افراد به معصوم (در دو خصیصه مهم علم و عمل ) به عنوان نایب و جانشین آنان, بر اساس حكمت الهی ضروری می باشد.
فقیهان شایسته وارسته, نزدیك ترین افراد به معصوم می باشند.
رهبری فقیهان جامع شرایط به مقتضای حكمت الهی در عصر غیبت ثابت است.
در توضیح دلیل فوق اشاره به این نكته ضرورت دارد كه آن چه در مورد حكمت الهی مطرح است, تحصیل و تأنین غرض به بهترین شكل ممكن است. اگر برای انتظام امور دینی و دنیایی مردم و به تعبیر دیگر, اقامه دین و قانون الهی راه های متعددی وجود داشته باشد, (نظیر نصب فقیه از سوی معصوم, انتخاب فقیه از سوی مردم و یا انتخاب مؤمن عادل كاردان از سوی مردم با نظارت فقیهان) حكمت الهی ایجاب می كند كه مطمئن ترین و مؤثر ترین راه وصول به آن در اختیار بندگان قرار گیرد. بی شك همراهی دو امتیاز بسیار مهم «عصمت» و «نصب» در رهبری پیامبر و امام, به جهت نقش آفرینی ویژه این امتیازها در تأمین غرض و تضمین اجرای قوانین الهی در میان مردم بوده است. در مورد رهبری پیامبر و امام معصوم این امكان نیز وجود داشت كه خداوند, با معرفی آنان به عنوان معصومان كه شایسته رهبری اند, گزینش آنان به عنوان رهبر را در اختیار مردم قرار دهد (نفی امتیاز نصب در رهبر) یا حتی مردم با وجود معصوم, اقدام به گزینش رهبر غیر معصومی نمایند كه تحت نظارت پیامبر یا امام معصوم اعمال رهبری نمایند (نفی هر دو امتیاز عصمت و نصب در رهبری با وجود پیامبر یا امام). اما سؤال اساسی این است كه آیا این راه ها به یك میزان توان تأمین غرض شارع مقدس را دارند؟ ضرورت دخالت «عصمت و نصب» در رهبری پیامبر و امام, دلیل روشنی است بر این كه راه های چند گانه موجود برای رهبری حكومت اسلامی از توان و ضمانت اجرای یكسانی برخوردار نیستند. خداوند طریق نصب را برگزیده است كه برتر از سایر راه ها است. عقل نیز در میان راه های بدیل, راه مطمئن تر را انتخاب نموده به آن حكم می نماید.
در مورد رهبری فقیه از آن جا كه شرط «عصمت» غیر مقدور است, شرط «عدالت» از باب بدل اضطراری جای گزین آن می گردد؛ به تعبیر دیگر, «عصمت والی, شرط در حال امكان و اختیار است و عدالت, شرط در حال اضطرار.»[2] بدین ترتیب, از میان دو شرط عصمت و نصب در والی, شرط اول به ناچار در عصر غیبت منتفی است, اما شرط دوم كه تعیین و نصب والی و زمامدار به اقتضای حكمت الهی می باشد. به قوت خود باقی است. عقل حكم می كند كه هم تنظیم قانون و هم تعیین مجری آن به دست كسی باشد كه حاكمیت تشریعی مختص ذات اوست. نكته مهم دیگر این است كه نیابت فقیه از امام معصوم ایجاب می كند در مقام زعامت سیاسی نیز نوع حكومت و رهبری فقیه با نوع رهبری امام معصوم از سنخ واحد یعنی انتصابی باشد. از سوی دیگر تفكیك میان مناصب سه گانه فقیه وجهی ندارد.
با این دلیل عقلی می توان امور زیر را ثابت نمود:
ضرورت حكومت اسلامی؛
ولایت و رهبری پیامبر, امام و فقیه جامع شرایط؛
تعیین و نصب ولایت از سوی خداوند؛
برابری قلمرو اختیارات نایب (فقیه جامع شرایط) با منوب عنه (امام و پیامبر) جز در موارد استثنا شده.[3]
بیان دوم:
این دلیل مبتنی بر مقدمات زیر است:‌
1. هر جامعه ای برای انتظام امور خویش نیازمند حكومت است.
2. حاكم هر جامعه باید مصالح و منافع مردم را در نظر گرفته و مطابق آن عمل نماید.
3. انسان معصوم به سبب حد اعلای شایستگی علمی, تقوایی و كارآمدی, توانایی استیفای مصالح و منافع جامعه را به طور كامل دارا می باشد.
4. در عصر غیبت كه استیفای مصالح جامعه در حد مطلوب میسر نیست, به حكم عقل باید به نزدیك ترین مرتبه به حد مطلوب را تأمین نمود.
5. نزدیك ترین مرتبه به امام معصوم در سه امر علم به اسلام (فقاهت), شایستگی های اخلاقی (تقوا و عدالت) و كارآیی در مسائل سیاسی و اجتماعی (كفایت) تنها بر فقیه جامع شرایط قابل انطباق می باشد.
نتیجه: پس از امام معصوم, فقیه جامع شرایط, رهبری و ولایت بر مردم را بر عهده دارد.
بر اساس دلیل عقلی فوق, ولایت فقیه معنایی ندارد جز رجوع به اسلام شناس عادلی كه از دیگران به امام معصوم نزدیك تر است.[4] تكیه استدلال فوق بر لزوم گزینش اصلح می باشد. اصلح بودن گرچه مراتبی دارد كه فرد اعلای آن در عصمت و علم لدنی مصداق پیدا می كند, اما ملاك هر امری در مراتب پایین تر آن نیز هم چنان باقی است و از باب قاعده «مالایدرك كله لا یترك كله» و «المیسور لا یترك بالمعسور» گزینش اصلح همان گزینش فقیه جامع شرایط است.
این دلیل عقلی, «ولایت فقیه» را ثابت می كند, اما توان اثبات «نصب ولایت» را ندارد, زیرا استیفای منافع جامعه با انتخاب فقیه جامع شرایط از سوی مردم نیز امكان پذیر می باشد. بنابر این, هر دو طریق انتساب و انتخاب از نظر عقل وافی به مقصود می باشد.
بیان سوم:[5]
مقدمات این دلیل به صورت زیرا ارائه شده است:
1. انسان ها یك سلسله نیازهای اجتماعی دارند كه تصدی آن ها وظیفه سیاستمداران جامعه می باشد.
2. اسلام به شدت به امور سیاسی و اجتماعی اهتمام ورزیده, احكام فراوانی در این زمینه تشریع نموده و اجرای آن را به سیاستمدار مسلمانان تفویض كرده است.
3. سیاستمدار مسلمانان پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله وسلّم ـ و جانشینان آن حضرت(امامان معصوم) بوده اند.
4. امامان معصوم كه شیعیان خویش را از رجوع به طاغوت ها و قضات جور نهی نموده اند, بی تردید فرد یا افردی را به عنوان مرجع در امور سیاسی و اجتماعی كه در همه زمان ها و مكان ها مورد ابتلای مردم است نصب و تعیین نموده اند.
5. نصب مرجع در امور سیاسی و اجتماع, متعین در فقیه جامع شرایط است, زیرا هیچ كس قائل به نصب غیر فقیهنشده است؛ به تعبیر دیگر, امر, دایر بین عدم نصب و نصب فقیه عادل است و چون بطلان فرض عدم نصب روشن است, نصب فقیه قطعی خواهد بود.[6]
دلیل فوق اصل ولایت فقیهان را ثابت می كند, اما از اثبات «ولایت انتصابی» عاجز است.
در مقدمه پنجم به این صورت می توان مناقشه نمود كه با امكان معرفی فقیهان واجد شرایط از سوی امام به مردم و انتخاب آنان توسط مردم نیز غرض حاصل می شود. بنابر این, ضرورت عقلی بر «نصب» وجود ندارد.
بیان چهارم:[7]
خلاصه این دلیل چنین است:
مقدمه اول: اسلام تنها به احكام عبادی نپرداخته است, بلكه در زمینه مسائل اقتصادی, مالیاتی, جزایی, حقوقی, دفاعی, معاهدات بین المللی و … نیز مقرراتی دارد.[8]
مقدمه دوم: احكام اسلام نسخ نشده و تا قیامت باقی است.
مقدمه سوم: اجرای احكام اسلام جز از طریق تشكیل حكومت ممكن نیست, زیرا حفظ نظام جامعه اسلامی از واجبات مؤكد و اختلال امور مسلمانان از امور ناپسند می باشد. حفظ نظام, جلوگیری از اختلال و هرج و مرج و حفاظت از مرزهای كشور اسلامی در مقابل متجاوزان كه عقلاً و شرعاً واجب است, جز با والی و حكومت میسر نیست.[9]
مقدمه چهارم: بر اساس اعتقاد به حق شیعه, امامان معصوم پس از پیامبر اكرم ـ صلّی الله علیه و آله وسلّم ـ والیان امر بوده و همان ولایت عامه و خلافت كلی الهی را دارا بوده اند.
مقدمه پنجم: دلیل لزوم حكومت و ولایت در زمان غیبت همان دلیل لزوم ولایت امامان معصوم است.[10]
مقدمه ششم: عقل و نقل متفقند كه والی باید عالم به قوانین, عادل در اجرای احكام و با كفایت در اداره جامعه باشد.[11]
نتیجه: امر ولایت به ولایت فقیه عادل باز می گردد و اوست كه برای ولایت بر مسلمانان صلاحیت دارد. اقدام به تشكیل حكومت و تأسیس بنیان دولت اسلامی به نحو وجوب كفایی بر همه فقهای عادل واجب است.
همه مقدمات شش گانه از واضحات بوده, جای هیچ تردیدی در آن ها وجود ندارد.
نتایج روشنی كه از این برهان گرفته می شود عبارتند از:
1. ضرورت حكومت اسلامی در زمان غیبت؛
2. ثبوت اصل ولایت فقها؛
3. ثبوت اطلاق ولایت فقها؛[12]
اما این دلیل نیز انتصابی بودن ولایت را اثبات نمی نماید, چرا كه از نظر عقل راه انتخاب بسته نیست.
این دلیل را كه مبتنی بر ولایت در امور حسبیه است می توان به صورت زیر تقریر نمود:
مقدمه اول: احكام شرعی و مصالح عمومی, جز در سایه حكومت عدل اسلامی تحقق نخواهد یافت.
مقدمه‌دوم: حكومت از مصادیق امور حسبیه بلكه از مهم ترین مصادیق آن می باشد.
مقدمه سوم: شارع مقدس هیچ گاه با فرض امكان اداره توسط مؤمنان و صالحان, راضی به اهمال و رها نمودن اداره امور مسلمانان به دست كافران یا فاسقان و نا اهلان نمی باشد.
مقدمه چهارم: قدر متیقن از كسانی كه در امر حسبی حكومت, ولایت دارند, فقها می باشند, زیرا اولاً: اصل, عدم ولایت فردی بر فرد دیگر است مگر آن كه دلیل قطعی وجود داشته باشد. ثانیاً: درمورد فقیهان, احتمال اشتراط تخصص فقاهت در رهبری امت به جهت تحقق نظام اسلامی ـ كه تجسم آن در فقه است ـ كاملاً متحمل و احتمال اشتراط عدم تخصص در فقه برای رهبر یقیناً منتفی است. از سوی دیگر, تخصص های دیگر غیر از فقاهت, آن گونه كه فقاهت در تحقق اسلامی بودن نظام نقش دارد, نقشی ندارند؛[13] به تعبیر دیگر, گرچه یك نظام سیاسی به همه تخصص ها نیازمند است اما از آن جا كه میزان نیازمندی ها نسبت به تخصص های گوناگون متفاوت است, ‌در نظام سیاسی اسلام برای تضمین اسلامی بودن آن, نقش فقاهت نقشی ممتاز و برتر از دیگر تخصص ها است. به همین جهت, شرط فقاهت و عدالت, قدر متیقنی است كه باید در پذیرش ولایت غیر خدا و پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ و امام معصوم ـ علیه السلام ـ بر اساس امور حسبیه بدان اكتفا نمود.
این دلیل فقط اصل ولایت را اثبات می كند. در مورد قلمرو ولایت به وسیله این دلیل نمی توان به «ولایت مطلقه» قائل شد, زیرا از آن جا كه دلیل امور حسبیه از دلایل اصطلاحاً «لبی» است ناگزیریم درموارد شك به قدر متیقن اكتفا نماییم.
در زمینه «انتصابی بودن ولایت» نیز این دلیل عاجز از اثبات آن خواهد بود.
از بررسی مجموع دلایل عقلی نتایج زیر به دست می آید:
اقامه برهان بر اثبات «ولایت فقیه» از طرق متعدد امكان پذیر است.
از میان دلایل عقلی مستقل, برهان مبتنی بر قاعده لطف یا مقتضای حكمت توان اثبات امور زیر را دارد:
الف) اصل ولایت فقیه؛ ب) اطلاق قلمرو ولایت؛ ج) نصب ولایت.
دلایل عقلی غیر مستقل, اصل ولایت فقیه و اطلاق آن را به روشنی اثبات می نماید.
هیچ یك از دلایل عقلی غیر .مستقل بر «نصب ولایت» دلالت ندارد.
حد اقل ویژگی های حاكم اسلامی عبارتند از : فقاهت, عدالت و كفایت (كارآمدی).

——————————-

[1]. دلیل هنگامی عقلی است كه همه مقدمات یا حد اقل كبرای ان عقلی باشد. در صورت اول دلیل را «عقلی محض» یا «مستقل» و در صورت دوم كه مركب از نقل و عقل است «غیر مستقل» می نامند.
مثال دلیل عقلی محض:
الف) عالم متغیر است.
ب) هر متغیری حادث است.
نتیجه: عالم حادث است.
مثال دلیل عقلی غیر محض:
الف) خداوند به اطاعت از پیامبر فرمان داده است.
ب) اطاعت از فرمان خداوند واجب است.
نتیجه:اطاعت از پیامبر واجب است.
«دلیل عقلی محض چون مقدماتش به وسیله عقل تأمین می گردد همان برهان معهود است. مقدمات برهان به دلیل عقلی بودن آن, دارای چهار خصوصیات می باشند كه عباتند از: كلیت, ذاتیت, دوام و ضرورت. نتیجه متفرع بر برهان نیز به دلیل ویژگی مقدمات آن, كلی, ذاتی, ضروری و دایمی است. از این بیان دانسته می شود كه دلایل عقلی محض و براهینی كه در باب نوبت و یا امامت اقامه می شود, هیچ یك ناظر به نبوت و یا امامت فردی خاص نبوده و فقط عهده دار اثبات نبوت و امامت عامه می باشند. در باب ولایت فقیه نیز هرگاه برهانی بر ضرورت آن در عصر غیبت اقامه شود, نظریه ولایت شخصی خاص نداشته و تنها اصل ولایت را اثبات می نماید» (عبدالله جوادی آملی, ولایت فقیه, ص 125).
[2]. عبدالله جوادی آملی, ولایت فقیه, ولایت فقاهت و عدالت, ص 159.
[3]. گفته شده است: «تمسك به مقتضای حكمت یا قاعده لطف برای اثبات ولایت انتصابی فقیه بر مردم در صورتی تمام است كه غرض شارع حكیم جز از این طریق حاصل نشود. این غرض یعنی انتظام دنیای مردم بر اساس دین یا به بیان دیگر اقامه حكومت دینی, به طرق دیگر نیز متصور است؛ به عنوان مثال ولایت انتخابی مقیده فقیه, وكالت فقیه از سوی مردم, نظارت فقیه و انتخاب مؤمن كاردان از سوی مردم و … مهم این است كه دین اقامه شود و دنیای مردم با توجه به ضوابط دینی به احسن وجه اداره شود. اگر ولایت انتصابی فقیه تنها طریق حكومت اسلامی نیست و اداره دینی جامعه از طریق دیگر نیز میسر است بر شارع حكیم از باب لطف یا به مقتضای حكمت, نصب فقیهان به ولایت بر مردم واجب نیست. (محسن كدیور, حكومت ولایی, ص 374).
اگر این سخن تام باشد, همین اشكال عیناً بر حكومت دینی امامان و ولایت انتصابی آنان نیز وارد می شود؛ زیرا وقتی معتقد باشیم؛ «مهم آن است كه دین اقامه شود و دنیای مردم با توجه به ضوابط دینی به احسن وجه اداره شود» دیگر چه ضرورتی بر نصب امام وجود دارد؟
آیا در زمان حضور امام معصوم نیز راه دیگری برای اقامه دین نظیر انتخاب امام معصوم به حكومت از سوی مردم وجود ندارد؟
آیا تحصیل غرض از این طریق كه مردم موظف به «انتخاب» امام معصوم باشند نیز امكان پذیر نیست؟
آیا اهل سنت در زمینه اعتقاد به خلافت انتخابی سخنی غیر از این دارند؟
ایا این امر به تجدید نظر در اعتقادات اساسی شیعه نمی انجامد؟
«دلیل عقلی تخصیص بردار نیست و به اجازه قائلان خود پیش نمی رود, بلكه در صورت صحت باید تمام ملازمات عقلی آن را نیز پذیرفت.» (ر.ك: همان, ص 365).
مسئله این نیست كه «ولایت انتصابی فقیه تنها طریق حكومت اسلامی نیست و اداره جامعه از طرق دیگر نیز میسر است» و مسئله اصلی در این نیست كه «حكومت می تواند از مشاوره فقیهان بهره مند شود یا اصولاً تحت نظارت فقها باشد.» آری, حكومت می تواند این گونه باشد و منعی هم وجود ندارد كه چنین حكومتی , حكومت دینی نامیده شود, اما سؤال اساسی این است كه در دووان امر بین ولایت, وكالت, نظارت و مشورت, تضمین دینی بودن حكومت در كدام یك بیشتر و كدام حكومت از پشتوانه محكم تری برخوردار است؟
اگر «با نظارت فقها بر جامع غرض اقامه حكومت دینی تحصیل می شود و نیازی به اجرای بالمباشره از سوی فقها نیست» (همان, ص 388) همین امر در مورد پیامبر ـ صلّی الله علیه و اله و سلّم ـ و امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ نیز باید صادق باشد و عصمت و علم غیب از این جهت نقشی ندارند. هم چنین اگر «حكومت اسلامی اعم از ولایت انتصابی فقیه است» این سخن باید در مورد حكومت اسلامی پیامبر و امام معصوم نیز صادق باشد, و چون هیچ اندیشور شیعی ملتزم به چنین لوازم نمی باشد, موارد یاد شده خود دلیل بر این حقیقتند كه تنها فرض حكومت اسلامی (به معنای واقعی) فرض «ولایت» است و گرنه خداوند در زمینه زعامت سیاسی پیامبران و امامان معصوم (نه زعامت دینی) راه های وكالت و یا نظارت پیش پای آن ها قرار می داد و آنان را از قید «نصب» رها می ساخت.
[4]. ر.ك: محمد تقی مصباح, «حكومت و مشروعیت», فصلنامه كتاب نقد, شماره 7, ص 66.
[5]. تقریر سوم, دلیل عقلی غیر مستقل است كه از سوی آیه الله بروجردی اقامه شده است.
[6]. این دلیل مستفاد از عبارات امام خمینی است.
[7]. ر.ك: امام خمینی, كتاب البیع, ج2, ص 460.
[8]. همان, ص 461.
[9].
[10]. «فما هو دلیل الامامه بعینه دلیل علی لزوم الحكومه بعد غیبه ولی الامر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ» (همان, ص 461 و ر.ك: 464).
[11]. همان, ص 464 ـ 465. خطبه 131 نهج البلاغه نیز از جمله دلایل نقلی است.
[12]. بر این نتیجه مناقشه زیر وارد شده است: «این كه قلمرو حكومت در حوزه امور عمومی باید مطلقه باشد یا مقید به احكام اولی و ثانوی شرعی و قانون مرضی خدا و مردم, این دلیل و ادله مشابه آن از اثبات این گونه مطالب ناتوانند.»
(محسن كدیور, حكومت ولایی, ص 385). این بیان نشان می دهد كه نویسنده مفهوم مطلقه را به درستی تصور ننموده است. مطلقه بودن قلمرو حكومت, به مفهوم خروج از احكام اولی و ثانوی نیست. مطلق بودن ولایت در نظر قائلان آن از جمله امام خمینی, منوط به ملاحظاتی است كه لازم است برای پرهیز از هرگوه پیش داوری و برداشت ناصواب, نسبت به آن ها توجه دقیق صورت گیرد. ما در بخش سوم به تفصیل در این زمینه سخن خواهیم گفت و در این جا به ذكر این نكته اكتفا می كنیم كه: فقیهی كه دارای ولایت مطلقه است لازم است در چارچوب مصالح اسلامی و جامعه مسلمین اقدام نماید. تقدیم اهم بر مهم یا دفع افسد به فاسد و نیز كلیه تصمیماتی كه فقیه عادل در زمینه رعایت مصلحت جامعه اسلامی می گیرد, در صورتی كه خارج از احكام اولیه باشد منحصراً جزء احكام ثانویه بوده و فرض صورت سوم برای آن باطل است. اینك معلوم می گردد تمامی مناقشاتی كه نسبت به اطلاق قلمرو ولایت از سوی نویسنده «حكومت ولایی» صورت گرفته است مبنای فقهی نداشته, بلكه درمبادی تصوری آن خلط واضحی پیش آمده است.

 

 

 


این کجا و آن کجا


متن زیر رو بخونید (جمله بسیار معروف نقل مجالس روشنفکری)… و با عکس که برای 19 – 9 – 1390 هست مقایسه کنید…

دزدان دستگاه خلافت-
آیت الله محمد یزدی (رئیس سابق قوه قضاییه) صاحب شرکت لاستیک دنا کارخانه ای که ۶۰۰ میلیارد بود، به قیمت ده میلیارد مثلا خرید و تازه همان ده میلیارد را هم نداد … به همین راحتی، اقای ایت الله کارخانه را صاحب شد، و بعد از مدتی کارخانه را در بورس فروخت… ۱۲۶ میلیارد ویلاهای شمال، زمین های شیراز، پول نقد حساب کارخانه در بانک…..

داشتم عکس های سایت رهبری رو نگاه میکردم این تصویر رو دیدم یادم جمله بالا افتادم که قبلا تو سایتا دیده بودم!!!
عيادت رهبری از آيت‌الله محمد یزدی در منزل ایشان
http://farsi.khamenei.ir/photo-album?id=18192#146794
واقعا چقدر احمق هستن کسایی که هیچ وقت حقیقت رو نمی بینن!! و فقط چرند گفتن رو خوب بلدن!!
بازم بگن فیلم بازی میکنن….مهم نیست…
600 میلیارد دزدی آیت الله یزدی رو میشه رو حوله ای که روی عسلی پهن کرده پیدا کرد…
میشه تو اون تلوزیون خفن که گوشه خونش هست دید…!! تلفنش که …….
و…..
خدایا فهم توبه و فهم درک حقیقت رو به ما بده…

التماس دعا
یاعلی

 

 

 


توحيد افعالي‌


يكي‌ از دوستان‌ مرحوم‌ قاضي‌ حجره‌اي‌ در مدرسه‌ هندي‌ بخارائي‌ معروف‌ در نجف‌ داشت‌، و چون‌ ايشان‌ به‌ مسافرت‌ رفته‌ بود حجره‌ را به‌ مرحوم‌ قاضي‌ واگذار نموده‌ بود كه‌ ايشان‌ براي‌ نشستن‌ و خوابيدن‌ و سائر احتياجاتي‌ كه‌ دارند از آن‌ استفاده‌ كنند.

مرحوم‌ قاضي‌ هم‌ روزها نزديك‌ مغرب‌ مي‌آمدند در آن‌ حجره‌، و رفقاي‌ ايشان‌ مي‌آمدند و نماز جماعتي‌ بر پا مي‌كردند؛ و مجموع‌ شاگردان‌ هفت‌ هشت‌ ده‌ نفر بودند. و بعداً مرحوم‌ قاضي‌ تا دو ساعت‌ از شب‌ گذشته‌ مي‌نشستند و مذاكراتي‌ مي‌شد، و سؤالاتي‌ شاگردان‌ مي‌نمودند، و استفاده‌ مي‌كردند.

يك‌ روز در داخل‌ حجره‌ نشسته‌ بوديم‌، مرحوم‌ قاضي‌ هم‌ نشسته‌ و شروع‌ كردند بصحبت‌ كردن‌ دربارۀ توحيد افعالي‌. ايشان‌ گرم‌ سخن‌ گفتن‌ دربارۀتوحيد افعالي‌ و توجيه‌ كردن‌ آن‌ بودند كه‌ در اين‌ اثناء مثل‌ اينكه‌ سقف‌ آمد پائين‌؛ يك‌ طرف‌ اطاق‌ راه‌ بخاري‌ بود، از آنجا مثل‌ صداي‌ هارّ هارّي‌ شروع‌ كرد به‌ ريختن‌، و سر و صدا و گرد و غبار فضاي‌ حجره‌ را گرفت‌.

جماعت‌ شاگردان‌ و آقايان‌ همه‌ برخاستند و من‌ هم‌ برخاستم‌، و رفتيم‌ تا دم‌ حجره‌ كه‌ رسيديم‌ ديدم‌ شاگردان‌ دم‌ در ازدحام‌ كرده‌ و براي‌ بيرون‌ رفتن‌ همديگر را عقب‌ مي‌زدند.

در اينحال‌ معلوم‌ شد كه‌ اينجورها نيست‌، و سقف‌ خراب‌ نشده‌ است‌؛ برگشتيم‌ و نشستيم‌؛ همه‌ در سر جاهاي‌ خود نشستيم‌؛ و مرحوم‌ آقا هم‌ (قاضي‌) هيچ‌ حركتي‌ نكرده‌ و بر سر جاي‌ خود نشسته‌ بودند، و اتّفاقاً آن‌ خرابي‌ از بالا سر ايشان‌ شروع‌ شد.

ما آمديم‌ دوباره‌ نشستيم‌. آقا فرمود: بيائيد اي‌ مُوحدّين‌ توحيد افعالي‌! بله‌ بله‌، همۀ شاگردان‌ منفعل‌ شدند، و معطّل‌ ماندند كه‌ چه‌ جواب‌ گويند؟

مدّتي‌ نشستيم‌، و ايشان‌ نيز دنبال‌ فرمايشاتشان‌ را دربارۀ همان‌ توحيد افعالي‌ بپايان‌ رساندند.

آري‌! آنروز چنين‌ امتحاني‌ داده‌ شد. چون‌ مرحوم‌ آقا در اين‌ باره‌ مذاكره‌ داشتند، و اين‌ امتحان‌ دربارۀ همين‌ موضوع‌ پيش‌ آمد، و ايشان‌ فرمودند: بيائيد

اي‌ مُوحِّدين‌ توحيد افعالي‌!

بعداً چون‌ تحقيق‌ بعمل‌ آمد معلوم‌ شد كه‌ اين‌ مدرسه‌ متّصل‌ است‌ بمدرسۀ ديگر، بطوريكه‌ اطاق‌هاي‌ اين‌ مدرسه‌ تقريباً متّصل‌ و جفت‌ اطاقهاي‌ آن‌ مدرسه‌ بود، و بين‌ اطاق‌ اين‌ مدرسه‌ و آن‌ مدرسه‌ فقط‌ يك‌ ديواري‌ در بين‌ فاصله‌ بود.

قرينۀ اطاقي‌ كه‌ ما در آن‌ نشسته‌ بوديم‌، در آن‌ مدرسه‌، سقف‌ بخاريش‌ ريخته‌ بود و خراب‌ شده‌ بود. و چون‌ اطاق‌ اين‌ مدرسه‌ از راه‌ بخاري‌ به‌ بخاري‌ اطاق‌ آن‌ مدرسه‌ راه‌ داشت‌ لذا اين‌ سر و صدا پيدا شد، و اين‌ گرد و غبار از محلّ بخاري‌ وارد اطاق‌ شد.

بله‌، اينجور بود، يك‌ امتحاني‌ داديم‌.

کتاب مهرتابان / قسمت سيزدهم ص 319

 

 

 


توصیه مرحوم قاضی برای قرآن

بر شما باد به قرائت قرآن كريم در نافله‌هاي شب كه انسان را حركت داده، سير او را سريع مي‌نمايد و براي او بسيار مفيد است.

تغنّي به قرآن، انسان را بخدا نزديك مي‌كند!

بخلاف غناي محرم كه آدمي را به لهو مي‌كشاند.

پس تا مي توانيد در شبها قرائت قرآن كنيد، چرا كه قرائت قرآن شراب مؤمنين است

 

 

 


من وصیتی دارم…

من وصیتی دارم و آن اینست که مردم پشتیبان ولایت فقیه باشند، تا همانطور که امام امت فرمود: پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به شما وارد نشود. و امام را تنها نگذارید که پشت کردن به اسلام است.

شهید غلامرضا شریفی / سوسنگرد

 

 

 


تحریم شدید انگلستان علیه ایران

بعد از این اقدامات، دولت انگلیس، ایران را به دخالت نظامی تهدید کرد و چند کشتی جنگی به سواحل ایران اعزام کرد. در دادگاه بین المللی لاهه علیه ایران شکایت و خرید نفت ایران را تحریم نمود و بدین وسیله، نهضت ملی شدن نفت ایران را با مخاطره ای جدی مواجه ساخت.

آیة الله کاشانی در مقابل تهدید نظامی انگلستان سخن از اعلام جهاد به میان آورد. انعکاس این تهدید در جهان به گونه ای بود که روزنامه فرانسوی «لوموند» در این باره نوشت:«آیة الله کاشانی، پیشوای سیاسی و مذهبی ایران، دنیای غرب را به جنگ مقدس بر سر نفت، تهدید می کند و قدرت او در به راه انداختن چنین جهاد مقدس، به قدری زیاد است که حتی ممکن است میلیون ها مسلمان شوروی را هم از پشت پرده آهنین، به میدان جهاد و جدال بکشاند».نهضت روحانیون ایران، همان، ص 493

رادیو باکو اعلام کرد که در صورت اعلام جهاد از سوی آیة الله کاشانی، هیچ نیرویی نمی تواند سی میلیون مسلمان شوروی را از انجام وظیفه دینی خود باز دارد. زندگی نامه آیة الله کاشانی، ص 7 و 46

سرانجام روز 29 خرداد 1330ش. برنامه خلع ید از شرکت نفت انگلیس آغاز شد و در مهرماه همین سال خاتمه یافت

داشتم این مقاله را میخوندم.. این نکته جالب رو توش دیدم خوندنش خالی از لطف نیست… قدرت بین المللی علما شیعه در زمانی که حتی حکومت طاغوت حاکم بوده… حالا که تاریخ تکرار شده بعد انقلاب این همه بیداری شده تو دنیا نمیدونم چرا یک عده اینقدر در مقابل این قدرت های پوشالی خودشون رو وامیدن!

–.

http://www.hawzah.net/FA/MagArt.html?MagazineID=0&MagazineNumberID=5034&MagazineArticleID=44511


کمک به انقلاب با دایتی…


دیشب با یکی از دوستان خوب بحرینیم صحبت میکردم از اوضاع بحرین.. گفت…
Bahrain …I don’t know what to say for .. but please pray for us [:(]
take one bastany only .. we always buy Iranian things to support jomhory Islamy Iran [:)]
بدون هیچ نیت خاصی چون شوخی با هم زیاد داریم
این عکس با موبایل گرفته و برام فرستاده …
خیلی برام جالب بود که جمهوری اسلامی و ولایت فقیه رو اون با تمام وجود حس کرده و تو شرایط بد کشورش هم دنبال حمایت مادی و معنوی از تفکر عمیق ولایت فقیه و جمهوری اسلامی هست ولی ما بی خیال رد میشیم تازه میریم عربستان کلی خرید میکنیم نه تنها به حرف رهبرمون توجه نکردیم که میفرماید خرید نکنید تو عربستان! بلکه کلی خرید میکنیم این وهابی های نامرد پولای مارو گلوله کنن تو سینه جوونای شیعه بحرین!!! حتی برای مسئولین هم نتونستیم جا بندازیم که بابا این نوشابه پپسی و کوکاکولا رو تولید نکنید!! همه به بیخیالی عادت کردیم.. من خدایی درس بزرگی ازش گرفتم که آدم حتی اگربستنی هم می خواد بخوره یا چیزی مثل نوشابه های صهیونیستی رو نخوره با نیت پاک باشه و هدف والا که ثوابم براش داشته باشه…
خدا هممون رو هدایت کنه
التماس دعا
یاعلی

 

 

 


مُدهای جدید و خیلی جالب برای هم‌دردی با مجاهدین در فیس‌بوک و بالاترین

شیوه‌های مختلف هم‌دردی با قربانیان اردوگاه اشرف و اعضای سازمان مجاهدین خلق در سایت‌های فیس‌بوک و بالاترین از این جهت جالب‌اند که اگر آن‌ها را کنار هم بگذاریم می‌توانیم فراتر از سنجیدن جایگاه این سازمان در ذهن اهالی فیس‌بوک و بالاترین، بخشی از محاسبات و معاملات و سرمایه گذاری‌های سیاسی و تصورِ افراد و گروه‌های مختلف را هم ببینیم. از همه مهم‌تر می‌توانید ببینید الان در عالم سیاستِ فیس بوکی چی مُد شده. اصرار دارم بگویم «مُد» نه «مدل».
به چند نمونه از این مُدها توجه کنید:

مُدِ سگ‌خور:
من سبزم. هیچ اعتقادی هم به روش‌ها و سیاست‌های سازمان مجاهدین خلق ندارم. اگه الان خانواده این جا نبود فحش ناموس هم می‌دادم بهشون ولی به نظرم حقوق بشر برای همه‌ی آدم‌ها باید یکسان باشه حتی اگه عضو سازمان مجاهدین خلق باشن که من باهاشون خیلی خیلی مخالفم و به نظرم اینا در شرایط عادی یه مشت جنایت کار بیش نیستن.

مُدِ من خیلی نایسم:
کشتن یک انسان برابر با کشتن همه‌ی آدم هاست. این یک تراژدی بود و ما نباید در مقابل این جنایت سکوت کنیم.

مُدِ نزول اجلالِ همایونی:
من اعلام می‌کنم حمله‌ی نیروهای عراقی به اردوگاه اشرف و کشتار ساکنان آن محکوم است و من آن را در صفحه‌ی فیس بوک خودم واسه اد لیستم و کل جهان محکوم می‌کنم.

مُدِ روزنامه نگارِ مستقل:
حملۀ نیروهای عراقی به ساکنان اردوگاه اشرف هشت کشته و ده‌ها زخمی برجای گذاشت. رابرت گیتس به دولت عراق گفت خشونت اصلا قشنگ نیست. در حالی که برخی از رسانه ها به ارتباط افشاگری سازمان مجاهدین خلق از فعالیت های هسته ای ایران با این حمله اشاره می کنند برخی دیگر نیز از نقش داشتن رهبران این سازمان در حمله به اردوگاه اشرف می گویند. این لینک را هم بخوانید گزارش خوبی دارد.

مُدِ مجاهد-مخفی:
به‌خاطر انسانیت اخبار اشرف را نادیده نگیرید. رای مثبت شما طرفداری از سازمان مجاهدین تلقی نمی‌شود. قول می‌دهیم. حتی شما دوست عزیز.

مُدِ عمرا برم سرِ کار:
بالا بری پایین بیای کار کار خود مریم و مسعود بود.

مُدِ بچه زرنگ:
دوستان توجه کنید اگرچه همدردی با کشتار انسان از هر نوعش، حتی مجاهدین خلق کاری انسانی است اما دقت کنین یه وقت با رای مثبت دادن به یه سری لینک ها در مورد کمپ اشرف باعث نشیم جنبش رو به همکاری با سازمان مجاهدین خلق متهم کنن. برای فالس نیوز و کیهانِ شریعتمداری خوراک درست نکنیم.

مُدِ آ نگا کنین من بی طرفم گفته باشم ها:
ویدیویی از حمله ی پلیس دولت عراق به ساکنان اردوگاه اشرف.

مُدِ جهت استفاده در مواقع ضروری:
درگیری میان نیروهای عراقی و ساکنان اشرف

مُدِ شور چریکی:
سلام بر اشرف، سلام بر مجاهد. نابود باد رژیم کثیف ولایت.

مُد ائتلاف با همه واسه روز مبادا:
کشتار انسان های ساکن کمپ اشرف از نظر حقوق بشری و انسانی و حقوق بین‌الملل محکوم است.

 

 

 


رحلت مرحوم قاضی


سید عبدالحسین قاضی نوه ایشان جریان شب رحلت آقای قاضی را این طور بیان می کند:

« ایشان مدتی بیمار بودند. یک شب به پدرم که در آن زمان 20 ساله بودند می گویند که امشب نخواب و بیدار باش. پدرم هم متوجه نمی شود که جریان چیست.
ایشان نقل می کند که ساعتی از نیمه شب آقای قاضی او را صدا می زنند و رو به قبله دراز می کشند و می گویند من در حال مرگ هستم و به او سفارش می کنند که همسر و بچه های دیگرشان را بیدار نکند و تا صبح بالای سرشان بنشیند و قرآن بخواند.
پدرم می گوید علی رغم این که اگر کسی بداند که پدش در حال مرگ است و هیچ نگوید، سخت است، اما من این موضوع را با کمال آرامش پذیرفتم و به کسی هیچ نگفتم و پیش او نشستم.
آقای قاضی به من فرمودند که دارم راحت می شوم و این راحتی از طرف پاهایم شروع شده و به طرف بالا می آید. سپس فرمودند فقط قلبم درد می کند بعد فرمودند که رویم را بپوشان، من هم روی صورتشان را پوشاندم و ایشان از دنیا رفتند.
من بدون هیچ دغدغه و اضطراب تا صبح پیش ایشان نشستم و قرآن خواندم تا آن که هنگام اذان صبح شد و خانواده آمدند و پرسیدند که جریان چیست و من هم گفتم که پدر فوت شده است و فریاد و سر و صدا از اهل خانه بلند شد و در آن لحظه تازه متوجه تصرف او شدم و فهمیدم چه اتفاقی افتاده است و از مرگ پدرم بسیار متأثر شدم. »